top of page

نگاهی به مجموعه داستان «از اپرا لذت ببر»

آزاده دواچی – در طول سال‌های گذشته بسیاری از نویسندگان ایرانی به خصوص از نسل جوان به خلق فضاهایی نو در ادبیات پرداخته‌اند که به نوعی هم از فضای مهاجرت بهره برده‌اند و هم قادر بوده‌اند تا از طریق تجربه ژانرهای مختلف ادبی، تجربه جدیدی را از ادبیات فارسی به مخاطب فارسی‌زبان معرفی کنند. نگاهی به اکثر این آثار نشان می‌دهد که انتشار این آثار در فضای خارج از سانسور و تحت تأثیر فضای مهاجرت توانسته است به ابداع شکل جدیدی از ادبیات به مخاطب فارسی‌زبان یاری رساند. به این ترتیب با گسترده شدن ادبیات مهاجرت و به خصوص تأثیرپذیری اکثر نویسندگان از راه‌های مختلف نوشتاری در خارج از ایران بسیاری از نویسندگان مهاجر را قادر ساخته است تا به نحوی بر ادبیات مدرن فارسی و ادبیات مهاجرت تأثیر بگذارند، چه بسا که بسیاری از نویسندگان در خلال همین نوشتار‌ها توانسته‌اند به نقد و یا شکل‌گیری گفتمان منتقدانه در ادبیات داستانی دامن بزند. 

می‌توان گفت فضایی که نویسنده از روابط انسانی به تصویر می‌کشد، در این داستان‌ها یک فضای رئال اما درعین‌حال نمادین و سمبلیک است. به این ترتیب نویسنده در خلال شخصیت‌سازی و ستینگ‌های مختلف داستان این روابط را زیر سؤال می‌برد، آن‌ها را به چالش می‌کشد و الگوهای خود را از این روابط وارد فضای داستان می‌کند. در بیشتر موارد روابط عادی انسانی با تصویرهای سورئال و غیرحقیقی ادغام شده است. 

مجموعه داستان‌های از اپرا لذت ببر نوشته محمد عبدی که توسط انتشارات ناکجا در پاریس منتشر شده است، نیز با ابداع فضای مبتکرانه در داستان به صورت کوتاه و نسبتاً مینی‌مال توانسته است تجربه جدیدی از داستان‌های کوتاه را به را در ادبیات داستانی ارائه دهد، فضایی که میان دو جهان و دو دنیای متفاوت حقیقت و واقعیت در نوسان است. در اکثر داستان‌ها نویسنده حول محورهای مختلف اجتماعی و سیاسی، به روایت شخصیت‌ها و فضای داستان می‌پردازد. ساختار روایی داستان‌ها ساده است، اما در عین سادگی نویسنده قادر است تا طیف وسیعی از روابط پیچیده انسانی را آشکار کند. می‌توان گفت فضایی که نویسنده از روابط انسانی به تصویر می‌کشد، در این داستان‌ها یک فضای رئال اما درعین‌حال نمادین و سمبلیک است. به این ترتیب نویسنده در خلال شخصیت‌سازی و ستینگ‌های مختلف داستان این روابط را زیر سؤال می‌برد، آن‌ها را به چالش می‌کشد و الگوهای خود را از این روابط وارد فضای داستان می‌کند. در بیشتر موارد روابط عادی انسانی با تصویرهای سورئال و غیرحقیقی ادغام شده است. 

ستنینگ اغلب داستان‌ها در میان فضای خیالی و فضای واقعی آن قدر در نوسان است به نوعی که به نظر می‌رسد نویسنده در تلاش است تا به نحوی شخصیت‌های خود را هم در گیر این نوسان فضا‌ها کند، به نوعی نویسنده در خلال فضای حقیقی و غیر واقعی به برداشت‌های منطقی می‌رسد و این مسئله در پایان اکثر داستان‌ها و پایان بندی آن مشخص است.


«اما زن خیره به در و دیوار نگاه کرد. فکر کرد به مادرش زنگ بزند و خبر را زود‌تر بدهد؛ اما از جایش تکان نخورد. غروب که شد پسر هنوز خواب بود و لبخندی به لب داشت. زن تمام شمع‌ها را دور تا دور خانه چید و یکی‌یکی روش نشان کرد. وسط خانه درازکشید و آرام چشم‌هایش را بست.» (داستان خواهش، صفحه ۱۰) 

فضاهای خیالی و غیر خیالی آن چنان در هم پیچیده شده‌اند که شاید تمییز حقیقت و غیر آن برای مخاطب دشوار باشد، اما در عین نویسنده قادر است از طریق این تکنیک مخاطب را با متن درگیر کند و در ‌‌نهایت تا پایان داستان را در حدس و گمان پیش ببرد. نویسنده در فضای مینی‌مال داستان‌ها به طرح واقعیت‌های زندگی می‌پردازد در این فضای مینی‌مال شخصیت‌ها مجال قوام یافتن می‌گیرند. عبدی در این مجموعه تلاش کرده است تا از حداقل فضای داستان برای طرح شخصیت‌ها و فضاسازی استفاده کند و در بیشتر موارد فضای می‌نی‌مالیستی به احاطه و تسلط نویسنده به موضوع کمک کرده است. 

«جلو‌تر که رفت فکر کرد شاید همه این اتفاق‌ها افتاد تا از جلوی این قبرستان رد شود و برای این مردگان دعا کند، شاید یکی از آن‌ها -لااقل یکی‌شان- به دعای او نیاز داشت. همین فکر را داشت می‌کرد که باران شدیدی گرفت. زیر باران همین طور مستقیم رفت تا حدود یک ساعت بعد که رسید خانه‌اش. تمام وجودش خیس بود. در رختخواب چشم‌هایش را که بست به حکمت این باران فکر کرد. نمی‌دانست رحمت است یا لعنت.» (داستان باران، صفحه ۱۸) 

در همین فضا تأثیر مهاجرت بر فرم نوشتاری نویسنده به خوبی مشخص است به این ترتیب که نویسنده با بهره‌گیری از فضای داستان کوتاه به طرح تجارب خود از مهاجرت هم پرداخته است، زبان در این مجموعه هم همین کارکرد را دارد، زبان پیچیده نیست و به سادگی میان خیال و واقعیت در داستان شکل می‌گیرد. در اکثر داستان‌ها زاویه دید نویسنده به خوبی بازتاب یافته است. به نوعی فضای مینی مال و کوتاه داستان فرصت اشارهٔ سمبلیک و استعاری را برای بیان یک اتفاق خاص فراهم کرده است، نویسنده در متن توضیحی برای آن اتفاق نمی‌دهد، اما خواننده به ندرت هرچه جلو‌تر می‌رود با رفتار این اتفاق در متن آشنا می‌شود

«در هوای گرفته لندن، هنوز قطار راه نیفتاده بود که مرد با صدای بلند این آیه کتاب مقدس را خواند. ردای سبزی به تن داشت و صورتی برافروخته با صدایی گرم و طنین‌انداز. قطار که به راه افتاد، مجبورش کرد صدایش را برای خواندن آیات دیگر بلند‌تر کند.» (به آسمان نگاه کن، صفحه ۲۰) 

ارجاع رمزگونه و درعین‌حال حقیقی به پدیده‌های اجتماعی و سیاسی که همگی دست به دست هم می‌دهند و به نوعی ساختار واقعی و منطقی را از فضای داستان به مخاطب می‌دهند. درعین‌حال تمییز این روایت‌ها به خوبی مشخص نیست، مخاطب به نوعی درگیر این فضای غیر واقعی و واقعی می‌شود، اما نویسنده در هر حال قادر است تا منظورش را از در همین فضای کوتاه روایی به خوبی به تصویر بکشد. این فضا که به دور از سانسور است به نویسنده اجازه داده است تا تجربه‌های خود را از یک رویداد خاص به صورت خطی و تجربی بنویسد. 

«نگاه مادر به نگاهش گره خورد. غم چهره‌اش را گرفت. این بیست و دو روز تنها یک بار در حد بیست ثانیه اجازه داشت تا با مادرش حرف بزند. بعد از آن مکالمه فکر کرد که برادرش کاری کرده که مادرش نمی‌داند او کجاست، اما حالا مادرش روبرویش ایستاده بود و لابد همه چیز را می‌دانست. مادر در آغوشش گرفت و از سر سادگی‌اش پرسید: 

 – چیکارکردی؟ 

 – کاری نکردم. منو به خاطر نوشته‌هام گرفتند…

 – مگه چی نوشتی؟ 

– …هیچی! 

با برادرش هم روبوسی کرد. یک مامور آن‌ها را به داخل اتاقی راهنمایی کرد که در آن صندلی‌هایی بود برای نشستن. 

جلوی صندلی‌ها پرده‌ای بود. آرام بغض‌اش ترکید.» (مادر، صفحه ۲۵) 

گاهی مثل داستان مش قنبر نویسنده آنچنان در گیر فضاسازی سورئال از شخصیت‌ها می‌شود و جهان حقیقی با جهان خیالی برای رساندن هدف خاصی ادغام می‌کند که باور این مجموعه برای مخاطب دشوار است، به نوعی مخاطب میان صحت دو دنیای خیالی و حقیقی درنگ می‌کند؛ مثلاً در داستان مش قنبر که منظور اصلی نویسنده و نقد او از مذهب و مذمت آن به نوعی با روایت غیرحقیقی او از یک گربه گره می‌خورد در داستان مش قنبر، این گربه نقش نمادین دارد، با اینکه این نقش حقیقی نیست، اما بیان رمزگونه آن با پدیده‌های حقیقی در داستان گره می‌خورد و به یک تجربهٔ متفاوت از سورئال و رئال تبدیل می‌شود. 

«شب که رسید، وقتی حاج خانم لحاف و تشک‌ها را برای میهمان‌ها بیرون می‌کشید، ناگهان چشمش افتاد به مش قنبر؛ 

ضعیف و از حال رفته، اما هنوز زنده با خرده نفسی توأم با درد. مش قنبر به زحمت تکانی به خودش داد و موهای پریشانش را از هم باز کرد. ساکت رفت سراغ پسرعمو که مات و مبهوت نگاهش می‌کرد. دور پاهاش پیچید و رفت؛ برای همیشه. 

دو روز بعد، پسر عمو مرد.» (مش قنبر، صفحه ۳۳) 

نویسنده با ادغام فضای مینی مال و سورئال شخصیت‌های متنوعی را خلق کرده است در اکثر موارد هر کدام از فضای ایجادشده در انتقال یک رویکرد اجتماعی موفق هستند هر کدام از این فضاهای سورئال به نوعی درگیری نویسنده را با حقیقت‌هایی نشان می‌دهند که نویسنده در تلاش است تا از طریق همین فضای سورئال آن‌ها را پررنگ کند. گاهی نویسنده در تلاش است تا فضای حقیقی تری را به تصویر بکشد در این فضای حقیقی نویسنده قادر است به نقد رویکردهای اجتماعی و روابط انسانی بپردازد در این نوع رویکرد نگاه نویسنده با اینکه مردانه است و بازنمود هویت مردانه‌ای او است اما درعین‌حال به کلیشه سازی جنسیتی در متن منجر نشده است، بلکه به نوعی بازتاب تجربهٔ جدید و نسل جوان در این مجموعه است. عبدی به خوبی قادر است پرده از روابط اجتماعی بردارد و به نوعی آن را در فضای می‌نی‌مالیستی داستان به تصویر بکشد حتی دیالوگ‌ها به نوعی می‌توانند بازگوکنندهٔ روابط انسانی و حقیقی باشند و در اینجا نویسند ه به خوبی از فضای می‌نی‌مالیستی برای بیان واقعیت بهره می‌برد. 

«دلش شکست. برگشت جلوی سالن مجلل اپرا. زو ج‌های پیر و جوان با لباس‌های رسمی دست در دست هم وارد سالن می‌شدند. بلیت اضافه را نگاهی انداخت. یک لحظه تصمیمی گرفت: فندکش را در آورد و بلیت را آتش زد و به تماشایش ایستاد؛ تا لحظه آخر سوختن. کت و کیفش را روی صندلی خالی کناری‌اش گذاشت و نشست. اپرا از جهان دیگری حرف می‌زد؛ جایی که همه عاشق می‌شوند.» (از اپرا لذت ببر، ۵۰) 

نویسنده در این مجموعه به نوعی سنت حاضر در مورد کلیشه‌های زنان را شکسته است و قادر است تا صراحتاً به بیان حقایقی بپردازد که در جامعه وجود دارد. عین حال فضای داستان‌ها و به خصوص پایان بندی آن‌ها خط جدیدی دارد و آن چنان درگیر کلیشه‌ها نیست درعین‌حال نگاه نویسنده به مقوله عشق یک نگاه رمانیتکی و کلیشه‌ای نیست، بلکه نگاه تلخ و نسبتاً حقیقی است که در گیر رویکردهای متفاوت در روایت داستان شده است. شخصیت مرد در اکثر داستان‌ها به نوعی هم در تقابل با واقعیت است و هم در گرو آن است. 

البته راست می‌گفتند، اینجا بیمارستانه، ولی چطور می‌شه براشون توضیح داد؟ خودمو جمع و جور کردم و گفتم: 

«آخه خانم، شمام جای من! یکی اومده بالای سر دوست دختر چند ساله من، می‌گه من دوست پسرشم….» نخیر خانم، ایشون اومده بالای سر دوست دختر من…

– خیله خب، خیله خب… این اومده یا اون اومده، چه فرقی می‌کنه؟ خب این خانم لابد دو تا دوست پسر داشته آسمون که زمین نیومده! چطور آقایون چند تا چند تا دارن، هیچ اتفاقی هم نمی‌افته؟! (قهوه، صفحه ۶۱) 

نویسنده با روایت‌های سورئال از دیدگاه متفاوتی به روابط زن و مرد نگاه می‌کند نگاهی که خیلی با حقیقت فاصله ندارد اما برای مخاطب از زاویه مردانه و متفاوتی نقل می‌شود به نظر می‌رسد که نویسنده از حداقل فضا بیشتر بهره را برای خلق شخصیت‌هایش برده است در پایان می‌توان گفت محمد عبدی در این مجموعه از طیف مختلفی از فضا و تصویر بهره برده است که به نوعی آمیخته با تجربه‌های فردی نویسنده است، اما نکتهٔ مهم در این مجموعه استفاده از زبان حقیقی و ادغام با تصاویر سورئال است که هر کدام در عین ارجاع به جهان حقیقی چند کارکرد نمادین و رمزگونه دارد به این ترتیب فضای متنوع و درعین‌حال ساده‌ای را برای مخاطب ایجاد کرده‌اند.

برگرفته از سایت شهرگون

Comments


از اپرا لذت ببر

نشر ناکجا

10,90€

614034_103e8f4ab0ae4536a38b319d3eb437ed~

آزاده دواچی

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

bottom of page