باری اگر روزی کسی از من بپرسد «چندی که در روی زمین بودی چه کردی؟»
من، میگشایم پیشِ رویش
دفترم را گریان و خندان،
برمیافرازم سرم را آنگاه،
میگویم که: بذری نو فشانده است،
تا بشکفد،
تا بر دهد بسیار مانده است.
در زیر این نیلی سپهرِ بیکرانه
چندان که یارا داشتم،
در هر ترانه
نامِ بلندِ عشق را تکرار کردم
با این صدای خسته،
شاید،
خفتهای را
در چارسوی این جهان بیدار کردم
من مهربانی را ستودم
من با بدی پیکار کردم
از دیار آشتی(جیبی)
نویسنده: فریدون مشیری
ناشر: نشر چشمه
شعر
چاپ اول: 1389
155 صفحه