دنیا یک روز که سومِ ماهِ دیگری بوده حتمن
وقتی هنوز بیمارستانها از خوابِ این وقتِ صبح بیدار نشده بودند
و مادرم که هنوز مادرم هست قطعن
صدای پدرم از دور به گوش میرسید که میگفت:
اسفند ماهِ خوش بَر وُ روییست!
وحید را نمیدانم!
آن وقتها هنوز بلد بودم چار دست وُ پایام را بشمارم
سَر درِ سینماها را یکی یکی ورق بزنم وُ تا چهارصد ضربه را از نَفَس نمیانداختم از نفس نمیافتادم!
در مدرسه که هنوز طعمِ زمین خوردن را نچشیده بودم فهمیدم
به پاییز که رو بدهی رو دادهای به پاییز!
فیلمی از فرانسوا تروفو
چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگل بوکز بخوانید.
با کلیک کردن روی این قسمت سری هم به صفحه فیسبوک این کتاب بزنید.
اسفندی ام لطفن مرا دود کنید!
نویسنده: وحید علیزاده رزازی
ناشر: نشر ناکجا
شعر | سفر به دیگر سو شعر | الکترونیک
چاپ اول: 2014
80 صفحه