«کالا آن شبی را به یاد میآورد که زندگیاش برای همیشه به دو قسمت نامساوی تقسیم شد، آن شبهایی که حداقل در ابتدا واقعا به نظر میرسید رویاهایی که او را در برمیگرفت رویای عمیقترین نابترینِ سوداییترین آرزوی خودِ او بود و نه رویایی خارج از کنترل یا درک او، آن شبهایی که گویی همه یک شب بود ابتدا بیمهتابی، سپس چنانکه چشمی باز شود، ماهی پدیدار شد به غایت خیره کننده و مردی که شوهرش بود عرق ریزان غرق در خوابِ سنگینِ گوش خراشش به ظاهر بیخبر و آسوده خاطر، و کالا که از زیر رواندازهای خفه کننده و آزار دهنده به بیرون لغزید، بیهیچ نیازی به نفس کشیدن، بیهیچ نیازی به دیدن آن در تاریکیِ همیشه آشنا، قلبش با شدت میتپید! نبضش دیوانهوار در مچ دستش میپرید! زیرا شنیده بود که آن مرد او را به خود میخواند کالا آهای کالا! کالا! و کالا نمیتوانست انکارش کند.»
در اتاقم را به روي خودم قفل ميكنم
نویسنده: جویس کرول اوتس
مترجم: مریم حسین زاده
ناشر: نشر قطره
داستان بلند
چاپ اول: ۱۳۹۳
۱۲۶ صفحه