اما من که در این حنجره ندای شرقِ زنده میدهم، آقا، من که به آبروی کلمه قسم خوردهام، و من که از دریچه، شعر، نور، کلبهی آقا، و تکهای از آسمان آبی را میبینم، درام را خلق عشق، عدالت، و روشنایی میدانم، و ثبت هر کلمه را تیری صاف به قلب آن غول بدشگون، که تا سایهی این غول روی زمین افتاده، جهان در تئاتر من، پلشت، سنگواره، بیعدالت است؛ اما پوچ نیست.
روی صحنه آبی(جلد3)
نویسنده: اکبر رادی
ناشر: نشر قطره
نمایشنامه
چاپ اول: 1388
570 صفحه