ما مدفون شده بودیم. ما را زیر خاک کرده و سوراخ کوچکی برای تنفس باقی گذاشته بودند. اندازهی سوراخ فقط در آن حد بود که حداقل هوای لازم برای نفس کشیدن تو بیاید، که آنقدر زنده باشیم و آنقدر در شب زندگی کنیم تا تاوان لازم را پس بدهیم. در این زندان، سرعت مرگ را طوری تنظیم کرده بودند که به آرامی بیاید سراغمان، تفریحکنان بیاید و همهی وقت آدم را به خود مشغول کند. وقت ما که دیگر آدم نبودیم و وقت آنهایی که هنوز ما را زیر نظر داشتند. در این شرایط از عقل چه کاری برمیآمد؟ امان از «کندی»! کندی، همان دشمن اصلی که پیراهن مرگ تنمان کرده و به زخمهای ما آنقدر فرصت میدهد تا باز بمانند و خوب نشوند. کندی که قلب ما را با آهنگ دلپذیر آدمهای نیمهمرده به تپش درمیآورد. گویا باید آرام آرام خاموش میشدیم. انگار شمعی دور از خود بودیم.
مرگ نور
نام اصلی: Cette aveuglante absence de lumière
نویسنده: طاهربن جلون
مترجم: بهمن یغمائی، محمدهادی خلیلنژاد
ناشر: نشر چشمه
تاریخ انتشار: ۱۳۹۴
۲۳۷ صفحه