کسی نمیداند از كجا آمده و پدر و مادرش چه كسانی هستند. او با پرسه زنی در شهر، به مردم کمک می کند و در مقابل از آنها خوراکی می گیرد و در گوشه و کنار شهر می خوابد. او عاشق طبیعت است و سوال های عجیب و غریبی می کند و بسیار می ترسد که او را به سازمان مددکاری اجتماعی ببرند و آزادی را از او سلب کنند. دوستان زیادی در شهر دارد، هرچند با هیچ کدام چندان صمیمی نیست. روزی موندو بر حسب اتفاق، وارد باغ زیبایی میشود كه صاحب آن زنی ویتنامی با نام “تیشن” است. موندو و تیشن خیلی زود با هم دوست شده و به رغم فاصله سنی بسیار، ساعات خوش زیادی را در كنار یكدیگر سپری میكنند. روزی موندو به شهر بازمیگردد و چون در كنار خیابان به خواب رفته، توسط پلیس دستگیر و به مركز خیریه منتقل میشود. تیشن، به محض اطلاع از قضیه، از پلیس درخواست آزادی وی را میكند، اما آنها امتناع میكنند و چند روز بعد زن ویتنامی باخبر میشود كه پسرك تخت خویش را به آتش كشیده و گریخته است.
موندو
- نویسنده: ژان ماری گوستاو لوکلزیوناشر: نشر آویسازبان اصلی: ادبیات فرانسوینوع جلد: شومیزقطع: جیبیتاریخ انتشار: 139380 صفحهنوبت چاپ: 1