آقای دو سنت کلمب او را به درون کلبه خود بالای درخت توت راه داد و با گفتن این جملات به شاگردی پذیرفتش: «شما وضعیت بدن را می شناسید. اجرایتان عاری از احساس نیست. آرشه تان سبک است و می جهد. دست چپتان مثل یک سنجاب جَست می زند و مانند یک موش روی تارها می خزد. آرایه هایتان هوشمندانه و گاهی افسونگر است؛ اما من موسیقی نشنیدم.»
ن
همهی صبحهای دنیا
نویسنده: پاسکال کینیار
مترجم: محمود گودرزی
ناشر: نشر افراز
تاریخ انتشار: ۱۳۹۲
۸۸صفحه