ولگرد ستارگان عنوانی است تمثیلی. «درل ستندینگ» مرد محترمی است که آدم کشته، به زندان دایم با کار محکوم و در زندان «سان کوئین‌تین» کالیفرنیا، زندانی شده است. او که از دانش ویژه ای برخوردار است و پیشتر استاد کشاورزی بوده است، سخت به برتری فکری خود ایمان دارد و به جای آنکه خاموش باشد و به قانون آهنین زندان، که از این پس قانون اوست، گردن بنهد، زندانبانان خود را که مردمانی کما بیش خشن و درشتخویند و براین جهنم زمینی فرمان می رانند، به باد سرزنش می گیرد و در هر فرصتی که به دست می آورد و لازم میداند تذکرات بسیار تندی به مقامهای بالا میدهد و از این روی وضع خود را دشوارتر می کند. مورد خشم و نفرت زندانبانان خود قرار می گیرد و هر روز به عذابی تازه تر و شکنجه ای تحمل فرساتر گرفتار می شود که دردناکترین آنها پوشیدن نیمتنه عذاب است. اما نه تنها سرتسلیم فرود نمی آورد بلکه هر بار سرسختی و نافرمانی بیشتری می کند و سرانجام به شرکت در توطئه ای برای وارد کردن دینامیت و پنهان کردن آن در حیاط زندان متهم می شود و چون به خویشتن داری و سرسختی نامبردار شده است، هرچه از این اتهام تبری میجوید گوش به حرفش نمی دهند و گفته هایش را دروغ می پندارند و در زیر شکنجه ها و تهدیدهای سخت هر چه بیشتر انکار می کند، سخنش را کمتر باور می کنند. در گردابی افتاده است که راه گریزی ندارد...