در کتاب «پیز یک قصه ی خشن خنده دار» مرتل، دختر خانم و آقای مطیع، بچهی خیلی خوبی بود. البته بهجز وقتهایی که یکنفس جیغ میکشید یا مادرش را مثل گل توی باغچه میکاشت و پدرش را مجبور میکرد صبحانه و ناهار و شام کلم بخورد! او همه چیز داشت. اما همیشه یک چیز تازهای پیدا میکرد که دلش میخواست آن را هم داشته باشد. برای همین تا جایی که میتوانست از ته حلقش جیغ میکشید و جیغ میکشید تا خواستهاش را به دست بیاورد. اما یک روز واقعاً چیزی وجود نداشت که او نداشته باشد. برای همین پایش را کرد توی یک کفش که من «پیز» میخواهم. هرچقدر هم که پدر و مادر برایش دلیل و برهان میآوردند که توی دنیا چیزی به نام «پیز» نداریم، به خرج دخترک نمیرفت که نمیرفت. او اینقدر خواستهاش را تکرار کرد تا پدرش را فرستاد به دوردستترین جنگل دنیا؛ انگاری آنجا «پیز» پیدا میشد. به نظر شما، موجودی که در دوردستترین جنگل دنیا زندگی میکند، موجودی دوستداشتنی است یا ترسناک؟ کسی چه میداند، شاید داستان «پیز، یک قصهی خشن خندهدار» باشد! کتاب مصور «پیز یک قصه ی خشن خنده دار» داستانی طنزآمیز دربارهی دخترکی عصبانی و جیغجیغوست که هرچه میخواهد به دست میآورد. بچهها تا نیمهی کتاب عاشق شیوهی مرتل برای به دست آوردن خواستههایش میشود، اما… بعد از رسیدن به انتهای کتاب، حتماً او را درس عبرتی برای خودشان در نظر خواهند گرفت!
پیز: یک قصه خشن خنده دار
- نویسنده: دیوید ویلیامزمترجم: خاطره کردکریمیناشر: شهر قلمزبان اصلی: ادبیات انگلیسینوع جلد: شومیزقطع: رقعیتاریخ انتشار: 1400234 صفحهنوبت چاپ: 1عنوان اصلی: Fing