مهدی رستم پور
ایرانی، نویسنده
1357 - ایران

بیوگرافی مهدی رستمپور به قلم خودش:
1- در انباری، چمدانی بود از کتاب. آثاری منتشر در آغاز انقلاب با مهر انتشارات الزهرا. کتابهایی برای سرکوب غرایز. داستانوارههایی در مذمت دختربازیِ پسران، پسربازیِ دختران و استمناء. نثر پاورقی مجلات قبل از انقلاب را داشت، زیرا حکومت جدید هنوز زبان رسمی خودش برای ارشاد جنسی جوانان را نساخته بود. کتابهای انتشارات الزهرا، فیلم منهای 16 بودند. فقط در پایان فیلم تاکید میشد اینرا نشان دادیم تا بدانید چقدر بد است. من دانشآموز سوم دبستان، دسترسی دارم به چمدان. برای سن من مناسب نیست اما مخفیانه میخوانم. آشنایی غیرقانونیام با صنعت توصیف، اغراق و تصویر سازی با کلمه. اینکه همواره باید راهی باشد برای تاثیر روی تپش قلب مخاطب.
2- سیروس طاهباز 37 سال از عمرش را پای کشف عبارتهای کمرنگ، ناخوانا و ثبت شده با مداد گذاشت که نیمای یوش، پشت کاغذهای باطله، پاکتهای سیگار و رسیدهای بانک مینوشت. آثار نیمایی که امروز میخوانیم، حاصل دهها هزار ورق چپانده شده داخل چند گونی است که تدوین آن را نه جلال آل احمد به گردن گرفت و نه میم آزاد یا ابراهیم گلستان. در حوصله شاملو هم نبود. هیچکس جز انزلیچیِ دریادل. بعداً هم برایش ساعت دقیق انتشار مجله آرش، زمانی بود که شعری از فروغ فرخزاد برسد. دو سال آخر زندگی سیروس طاهباز، هجده ساله بودم در کلاس داستاننویسی فرهنگسرای بهمن. پیرمرد نمیگفت چه بنویسیم یا چطور بنویسیم. گاهی حتی یک کلمه هم حرف نمیزد و این تفاوت اصلی کارگاه او با اغلب جلسات داستان بود! پنجشنبهها با ساک ورزشی از لیگ کشتی آزاد جوانان میرفتم فرهنگسرا، اما حتی نشد بگوید تو که از چنان محیطی میآیی، داستانی هم درباره آن فضا بنویس. پایههای متد طاهباز، انفجار شور نوشتن در وجود جغلههایی بود که هنوز به سن سربازی نرسیدهاند. با چاپ داستان بلند ذوزنقۀ تجریش، پانزده سال پس از مرگ طاهباز، در انتهای صف مجازی از جمع صدها نویسنده و شاعری میایستم که طی چهار دهه از عمر 59 سالهاش برایشان وقت گذاشته. این بیوگرافی، ناقص بود بدون تعظیم من به نام او.
3- نیمه دوم دهه 70، قبل از بیست سالگی، دو سال قبل از اینکه وارد حیطه تفسیر و گزارش ورزشی بشوم برای روزنامه بهار چند نقد ادبی نوشتم. همزمان جلسه داستانخوانی در خانه ما برپا بود که بسیاری شاعران و نویسندگان شاخص دست کم یک بار آمدند، به اسم جلسات پونک مشهور شد. نقدهایی نوشتم برای روزنامههای همبستگی و شرق، سپس روزنامه اعتماد و سایت خبرآنلاین. خارج از ایران هم چند یادداشت در رادیو زمانه.
4- سال 1378 که شبکه خبر تازه راهاندازی شده بود، مسابقه اطلاعات ورزشی در این شبکه برگزار شد. با شرکت در مسابقه و راهیابی به فینال، دعوت به همکاری شدم که از 78 تا مهر 88 در قالبهای مجری، کارشناس، خبرنگار و گزارشگر تداوم داشت. همچنین در رادیو ورزش، شبکههای جام جم، 2 و 3 سیما. دهسالی هم ورزشی نویس در روزنامههای ورزشی و سیاسی. از شهریور 88 به بعد با رادیوفردا و بیبیسی (سایت، رادیو و تلویزیون)، همچنین دویچه وله فارسی همکاری کردهام. مقیم کپنهاگ هستم، اینجا هم جلسه نقد داستان داریم. در دانمارک غیر از نویسندگی و فعالیتهای رسانهای، مربیگری هم میکنم؛ هدایت باشگاه کریستانسهاون کپنهاگ را برعهده دارم و در مسابقات نوردیک 2013 سرمربی تیم ملی کشتی زنان دانمارک شدم.
جملات منتخب

I'm a paragraph. Click here to add your own text and edit me. It's easy.
یادداشتها
کتابها

Heading 5

Heading 5

Heading 5
