پیراهنم امروز میرود جایی | بدونِ تنِ خسته و سنگینِ من، | رها و آوازخوان...
دندان هایت را به من قرض بده
کریستیان بوبن
آغاز عاشق شدن همیشه به همین صورت است، حتا با همین نشانههاست که میتوان به وجود عشق تازهپاگرفته پی برد: از بیانصافییی که با خود میآورد، یا از یاد بردن ناگهانی همهچیز و همهکس.
پاهايم كه تمام شوند، | با زبان ميدَوَم | و اثري خيس و لَزِج | واژگون میکنم | به زيادهايِ احمق...
دندان هایت را به من قرض بده
مرجان کاظمی
و من اینجایَم،| با دامنِ سبزم | و گُلهای اُفتادهی پیراهنم را | وَصله میزنم...
دندان هایت را به من قرض بده
مرجان کاظمی
حالا دیگر هیچ پناهگاهی نداشتیم. | پَرسه میزدیم و | میسوزاندیم، | راه میگشودیم، | شکوفههایِ خالدار میدادیم، | جایی که نمیبایست شکُفت... | و هماغوشی میکردیم، |جایی که نمیبایست لذّت بُرد...
دندان هایت را به من قرض بده
مرجان کاظمی
سخت است | با قاتلِ شببوها | درآمیختن، یکرنگ شدن | رویا را به گُذرگاهِ شرمساری سپُردن...
دندان هایت را به من قرض بده
مرجان کاظمی
مؤمن باش | به آن صدا | آن زمزمه | آن نَجوای دوردستِ سردِ بیانعکاس | و بیروزن | که در |آن | سرگردانی | سرگردان است...
دندان هایت را به من قرض بده
مرجان کاظمی
از خاکستری که میگویم، | سیاه لبخند میزند، | سفید چشمک...