top of page

برگی از کتاب “بعدازظهر غمگین” نوشته “علیرضا شمس”

من و تو

بر تارکِ این ارابه‌ی گریزان

یخ زده است شانه‌های بلورین زمین

مهر از گنبد نیلی نمی‌گذرد

بی هیچ دریچه‌ای بر سقف

بی هیچ روزنی بر دیوار

من و تو

دست‌هایمان از لابه‌لای میله‌ها با هم

انگشت‌هایمان در هم زنجیر

و ابری که از نفس‌هایمان

بر شیشه‌ی مه گرفته باران می‌شود…

من به تو رشک میبرم

که پولکهای لبخندت

ستاره‌های مبهوت شب‌های خاموش‌اند

و چشم‌هایت

تصویرگونه شعله‌ایست

که من بر خیال آن سوگند می‌خورم…

اندیشه‌ها در ریشه میسوزند

بی‌آنکه فرصت یابند دمیده شوند

یأس‌ها از آرزوها سرشار می‌شوند

و آرزوها از بیم پرپر شدن…

من و تو

دست‌هایمان از لابه‌لای میله‌ها با هم

انگشت‌ایمان در هم زنجیر

تو به فردا می‌اندیشی

من نیز…

***

و روز از نو …

بر زمین خط میکشم بسیار

بر تنِ دیوار

مشتی میزنم تا بلکه بگشایند

باز از پیکرم این بند

اما نیک میدانم چه خواهد بود

سزای اینهمه فریاد

اتاقی تنگ‌تر، زنجیر محکم‌تر

و شاید ترکه‌هایی چند

و روز از نو….

#بعدازظهرغمگین

ازدواج‌های مرده

نشر نی

9.90$

614034_103e8f4ab0ae4536a38b319d3eb437ed~

ماتئی ویسنی‌یک

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

bottom of page