
نتایج جستجو
246 results found for "مراد فرهاد"
- کوتهنوشتهای شنبه – ۳
درآورند (ترجمه از انگلیسی: رضا رجایی) ———————————————————————————————————————– کوتهنوشتی از محمد رضایی راد
- مرده شور
اگر مریدی بودم شاید مرید درویش سر کوچهمان میشدم.” ولی حالا هم راضی است. وقتی درویش سر کوچه مرد، خیلی برای شستنش زحمت کشید. مرد اما بچههایش سر ارث و میراث دعوایشان شد و یادشان رفت بابایشان را دفن کنند. دختره سلیته با آن جیغ و فریاد مرده شور خانه را روی سرت گذاشتی. را گرفتند؟ – آخر بابایت هم مرده شور است و شوهر خالهات هم عاشق خالهات شد اما یک ماه بعد دق کرد و مرد
- نظرات برخی از اهل کتاب بر کتاب وردی که برهها میخوانند
حاضر نیستم کسی را که در زندگیام تاثیراتی گذاشته است که دید مرا به همه چیزها عوض کرده است، ناراحت کنم
- گفتگو با احمد شاملو؛ ادبیات ما حکم قلههایی را دارد که از مه بیرون است
در دههی دوم این قرن شمسی (سالهای ۱۳۱۱ تا ۱۳۲۰) نوشته شده و آنچه نقل کردم سخنی است که از دهان مرد در دههی سوم( ۲۱ تا ۳۰ ) «گیله مرد» را داریم از بزرگ علوی و بعد، در سالهای دههی پنجم ( ۴۱ تا ۵۰ ) «مرشد و مارگریتا» آقای بولگاکف که اولین بار با حذف ۲۵ صفحه از متن آن به سال ۱۹۶۵ منتشر شد، ۲۵ سال قبل آن مرد با آن خلاقیت جوشانش پس از شکنجههای جسمی و بیشتر روحی زندان اوین دیگر مطلقاَ زندگی نکرد، آهسته آهسته در خود تپید و تپید تا مرد.
- من هر شب به تو خیانت میکنم
مرد را صدا کردم. رویش را برگرداند. ناگهان فاحشه شدم. مرد را کشیدم. چنگ انداختم. گریبانش را گرفتم. بردمش، بردمش. میکشیدمش. اما کم بود. یک مرد کم بود. بیشتر مرد میخواستم. شدت شهوت خیانتم نباید در حسرت میماند. کشیدم. علف کشیدم. بیداری من بود و خنده و فریاد و خواهش تن و تب و من میخندیدم و به تو فکر نمیکردم دیگر. چند مرد را با خودش کشید. به وجد آمدم. دیگر وقتش بود.
- کلیسای کاتولیک دشمن بشریت است
در «اولیس» فریاد بر میآورد: «پاپ به جهنم!» یک سگ غذا میدهد؛ خیرات میکند، به عیادت بیماران میرود، در مراسم کفن و دفن مردگان شرکت میجوید، به مرد با بحث و جدلهای تعمدی، دوبلینیها را خسته میکند و هنگامی که پاسخی برای پرسشهایش در مورد مرد، زن و در «اولیس» فریاد بر میآورد: «پاپ به جهنم!»
- بکت: فهم قرآن مشکل است
هنگامی که مرد رویش را به طرف من برگرداند حدسم به یقین بدل شد: بلی، خودش بود! مرا به کافه دعوت کرد. هنگامی که بکت از اولین پلهء کافه بالا رفت موضوعی توجه مرا به خود جلب کرد. متوجه شدم که او جوراب به پا ندارد و اختلاف رنگ میان پوست سفید او و کفشهای سیاه و شلوارش مرا بیدرنگ به او سپس توجه مرا به این نکته جلب کرد که در نمایش تحرک زیادی وجود دارد، چرا که چشم براهان اشخاص مضطرب
- کوتهنوشتهای شنبه – ۱
چطور تا به حال مرا لای سطرها ندیدهای دکتر؟» راست میگفت. چیزها برهم میخورد؛ که خورده ست. ———————————————————————————————————————- کوتهنوشتی از محمد رضایی راد
- غیرت روستایی
حالا دیگر بهتر است مرا تنها بگذارید. فکر کنید چقدر بد است که ما را با هم ببینند. دائما با خود میگفت: چرا باید شوهر لعنتی لولا اینقدر پول داشته باشد که لولا مرا ببیند و اصلا به روی خودش الان پدرم میآید و نمیخواهم مرا با شما در حیاط تنها ببیند. بوسید، سپس به او گفت: – مادر، یادتان هست وقتی که من برای خدمت سربازی رفتم، خیال نمیکردید که دیگر مرا ببینید، حالا هم مثل آنوقت مرا گرم ببوسید، زیرا فردا صبح خیال دارم به سفر خیلی دوری بروم… #هفتداستان۱۳۹۱
- از تئاتر ابزورد چه میدانیم؟
در تئاتر ابزورد زندگانی بیهدف و ناآگاهانه، مکانیکی و بیمعنا تقبیح میشود و مراد از این کارآگاه
- وحشت از جهان بدون شوخی
این روزها مرد در چهارگوشهی جهان صراحتا ایدهی گولاگها را رد میکنند ولی هنوز مایلند به خودشان اجازه
- نگاهی به کتاب “کافکا به روایت بنیامین”
نگاهی به کتاب “کافکا به روایت بنیامین” احمد مرادی جالب است که بین سرنوشتهای جداگانهی والتر بنیامین را بر ما گشود و آیا بهجز کافکا نویسندهی دیگری هست که ما را تا پایان عمر همراهی کند؟ او میگوید: “مرا مرا یک رویا بینگارید در بخش نهایی، مجموعهی کاملی از یادداشتهای بنیامین در زمان نگارش مقالههایش را را بر ما گشود و آیا بهجز کافکا نویسندهی دیگری هست که ما را تا پایان عمر همراهی کند؟ او میگوید: “مرا











