top of page

بخشی از کتاب “سونات برفی در رِ مینور”

برف می‌بارید

برف

صبورترین گلوله‌ی دنیا

قدیس شب را نشانه گرفته بود برف

ترسش را از دوام افسانه‌ی طغیان ستاره‌ها

هنوز خشمگین

در سیاه‌مستی فتح

در شب

تلوتلو می‌خورد

برف

بانگ تکفیرش را

در راه شیری

بر زمین پهن می‌کرد

برف

ساکت

نفس حبس ‌کرد

گوش ‌سپرد به افسانه‌ی صورت‌های دایم فلک

ایستاد به تماشای شب

که پیکر مینویش را

بر اندامِ راه شیری

بی‌هیکل‌تر می‌کرد

برف ایستاد

در آن پایین

اما

مقصد هم‌چنان سفیدپوش‌تر می‌شد

امشبِ من

عشقِ من

شب را بیدار نگه دار

در آن پایین

دریا

مقبره‌ی زورق‌های تردید شد

خشم آیینه‌ها

از اندوه سترون ابری

که راه تاریخ را گم کرده بود

گوشش کور شد

از رقص تبلور ابر

چشمش کر شد

از سازکوبان غروب

لکه‌ی سرخی در پس لچک ابر

留言


سونات برفی در ر مینور

نشر ناکجا

8,90€

614034_103e8f4ab0ae4536a38b319d3eb437ed~

مدیا کاشیگر

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

bottom of page