top of page

بخشی از کتاب “ناظم حکمت”

حسرت

حسرت دریا دارد این دل!

قد راست کردن و برانداز کردن خود

در آئینه آبی رنگ دریا،

حسرت دریا دارد این دل!

کشتی‌ها روانه به افق‌های پر نور

اندوه از بادبان‌های افراشته‌شان دور

یک روز حتی اگر فرصتی باشد پیش از گور

حسرت خاموش شدن در دریا دارد این دل

 خاموش شدن در آن چون نور!

حسرت دریا دارد این دل!

حسرت دریا دارد این دل!

خائن

این موجود

 رفیقش را فروخت،

سر خونین و بریده رفیقش را

 بر سینی طالیی فروخت.

ترس اکنون

 چون سایه‌اش

 پا به پای او می‌آید.

این موجود چون ماندابی، در تاریکی‌ها

 زندگی می‌کند.

هر غروب

 لباس زیر زنش را

 با خود بر سنگفرش‌ها کشیده

آرام به روی پنجه پا به شما نزدیک می‌شود

او را بشناسید

 از زنگوله نحس آویزان بر قلبش

و بدانید که

 جذام روحش

 تن او را

 آرام‌آرام می‌خورد.

این آدم امروز گرسنه است.

گرسنه است اما

در وجودش اثری از تقدس گرسنگی بزرگ نیست.

دوستان، این آدم

در غروب یک روز

 فروخت رفیق خود را

 فروخت در سینی طالیی

سر خونین و بریده رفیق خود را.

Comments


مجموعه اشعار ناظم حكمت (كجاست دس...

انتشارات نگاه

23,90€

614034_103e8f4ab0ae4536a38b319d3eb437ed~

احمد پوری، ناظم حکمت

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

bottom of page