top of page

درباره نجف دریابندرى؛ پیرمرد دریاى ترجمه

ساره دستاران

«اى مردمان ارفالس، شما مى توانید دهل را در پلاس بپیچید وسیم هاى ساز را باز کنید، اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن باز دارد؟» این جمله بخشى از کتاب پیامبر و دیوانه، نوشته جبران خلیل جبران ترجمه نجف دریابندرى است…

– نجف دریابندرى؛ متولد اول شهریور ۱۳۰۸ آبادان

– تحصیلات در مدرسه ۱۷ دی دبیرستان رازی

– خودآموزی زبان انگلیسی از کودکی

– ترجمه کتاب معروف وداع با اسلحه، نوشتهٔ ارنست همینگوی ۱۳۳۲

– اولین اثر خود را که بود، برای چاپ به تهران فرستاد. همزمان با چاپ این کتاب در سال ۱۳۳۳، به دلیل فعالیت‌های سیاسی در آبادان به زندان افتاد و بعد از یک سال به زندان تهران منتقل شد. 

– ادیتور انتشارات فرانکلین از ۱۳۳۷ تا ۱۳۵۴

– همکاری با سازمان رادیو تلویزیون ملی برای ترجمه متون فیلم‌های خارجی تا ۱۳۵۷

– دریافت جایزه تورنتون وایلدر از دانشگاه کلمبیا به مناسبت ترجمه آثار ادبی آمریکایی

برخی از ترجمه‌های او عبارتند از: وداع با اسلحه (ارنست همینگوى)، بیگانه اى در دهکده (مارک توین) تاریخ فلسفه غرب (برتراند راسل)، تاریخ سینما (آرتور نایت)، قضیه رابرت اوپن هایمر (هاینار کیپ هارت)، یک گل سرخ براى امیلى (ویلیام فاکنر)، عرفان و منطق (برتراند راسل)، معنى هنر (هربرت رید)، چنین کنند بزرگان (ویل کاپى)، نمایشنامه هاى ساموئل بکت (۲جلد)، آنتیگونه (سوفوکل)، متفکران روس (آیزایابرلین)، افسانه دولت (ارنست کاسیرو)، قدرت (برتراند راسل)، پیرمرد و دریا (ارنست همینگوى)، سرگذشت هکل برى فین (مارک توین)، رگتایم (اى. ال. دکتروف)، تاریخ روسیه شوروى (۳جلد ‎/اى. اچ ‎/کار)، گوربه گور (ویلیام فاکنر)، فلسفه روشن اندیشى (ارنست کاسیرر)، بازمانده روز (کازوئو ایشى گورو)، بیلى باتگیت (اى. ال. دکتروف)، برف‌هاى کلیمانجارو (ارنست همینگوى)، خانه برنارد آلبا (فدریکو گارسیا لورکا) و ترجمه هاى زیرچاپى چون: ۸۹ داستان کوتاه (ارنست همینگوى)، رساله درباره طبیعت انسان (دیوید هیوم)، کلى‌ها (هیلرى استانیلند) نوشته هاى نجف دریابندرى: درعین حال (مجموعه مقالات)، به عبارت دیگر (مجموعه مقالات)، درد بى خویشتنى (بررسى مفهوم الیناسیون در فلسفه غرب)، یک گفت‌و‌گو، کتاب مستطاب آشپزى: از سیر تا پیاز (با همکارى فهیمه راستکار)، افسانه اسطوره و مجموعه مقالات ازاین لحاظ و… 

 «اى مردمان ارفالس، شما مى توانید دهل را در پلاس بپیچید وسیم هاى ساز را باز کنید، اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن باز دارد؟» این جمله بخشى از کتاب پیامبر و دیوانه، نوشته جبران خلیل جبران ترجمه نجف دریابندرى است. 

کلاس نهم بود که مدرسه را‌‌ رها کرد. خودش هم نمى دانست چرا. اما بعد‌ها دریافت اصولاً آدم مدرسه برویى نبوده و گویا به صورت خودآموز بهتر به نتیجه مى رسیده است. این طور بود که حتى زبان انگلیسى را با سینما رفتن و فیلم دیدن یاد گرفت. آن روز‌ها سینما تاج آبادان هفته اى دو فیلم نمایش مى داد و او که بعد از کار در شرکت نفت به اداره انتشارات رفته بود، به عنوان منتقد سینمایى شروع به نوشتن کرد و براى اینکه فیلم‌ها را خوب بهفمد ناگزیر به دقت و آموختن زبان شد. هر چند آخرین فیلمى که در سینما دیده «ناخدا خورشید» ناصر تقوایى است. با اقتباس از «داشتن و نداشتن» ى ارنست همینگوى، سینما اما همواره مورد علاقه‌اش بوده و شاید عامل نخستین شروع سوداى ترجمه. 

به خاطر تو ‎/ به خاطر هر چیز کوچک هر چیز پاک بر خاک افتادند ‎/ به یاد آر ‎/ عمو‌هایت را مى گویم ‎/ از مرتضى سخن مى گویم. 

در اداره انتشارات شرکت نفت روزنامه اى منتشر مى شد با نام «خبرهاى روز» که پنجشنبه ها‌گاه صفحات اضافى داشت با مطالب.‌‌ همان موقع بیست ساله بود شاید که ا ولین داستان‌هایش ـ «دو سرباز»، «انبار سوزى» و «یک گل سرخ براى امیلى» را از فاکنر ترجمه کرد. داستان کوتاه «آن روز آفتاب غروب» را با ترجمه ابراهیم گلستان در مجله مردم خوانده بود و این آغاز علاقه‌اش بود به فاکنر. بیست و چند سال بعدآن سه داستان به اضافه چند داستان دیگر از فاکنر با ترجمه او در کتابى باعنوان «یک گل سرخ براى امیلى» منتشر شد. 

ه‌مان گونه که از «دون کیشوت» ترجمه محمد قاضى به عنوان یکى از ترجمه هاى ماندگار در زبان فارسى یادمى کند، معتقد است «وداع با اسلحه» همینگوى با ترجمه او نیز قطعاً باقى خواهد ماند. این کتاب را ابراهیم گلستان که، آن زمان در آبادان کار مى کرده به او مى دهد. دریابندرى بعد از ترجمه، آن را در تهران به دوستش ـ مرتضى کیوان ـ مى سپرد تا براى چاپ به انتشاراتى بدهد. این البته دیدار آخرین او و کیوان است. به آبادان که بر مى گردد زندانى مى شود و کیوان در تهران زندانى و اعدام… سال ۱۳۳۳.] مرتضى کیوان را از آغازکنندگان نقد ادبى در دهه بیست و اوایل دهه سى دانسته‌اند. او در محور یک حلقه ادبى قرار داشته؛ متشکل از: احمدشاملو، محمدعلى اسلامى ندوشن، نجف دریابندرى، سیاوش کسرایى، هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)، شاهرخ مسکوب، مصطفى فرزانه و دیگرانى که در کتاب «مرتضى کیوان» به گردآورى وتألیف شاهرخ مسکوب نام آن‌ها آمده است. 

به خاطر تو ‎/ به خاطر هر چیز کوچک هر چیز پاک بر خاک افتادند ‎/ به یاد آر ‎/ عمو‌هایت را مى گویم ‎/ از مرتضى سخن مى گویم. 

زندان اما براى نجف دریابندرى سرآغازى دیگر بود: شروع آموختن مباحث فلسفى، ترجمه متون مربوط به آن و «کتاب مستطاب آشپزى، از سیر تا پیاز» را از آن روز‌ها دارد. 

با نقاش معروف ـ هوشنگ پزشک نیا ـ هم او که طرحش از چهره پیامبر آغازین صفحه ترجمه «پیامبر و دیو انه» جبران خلیل است، در آبادان دوستى داشته و هراز گاهى بحث هایى در باره نقاشى. سه تابلو به جاى مانده از‌‌ همان سال هاست که یکى اتاق روزهاى دربندش است در زندان. 

من آنچه وصف طعام است با تو مى گویم تو خواه از سخنم پندگیر خواه ملال

در تابلو نقاشى به جا مانده از اتاق سالیان دربند، چراغى است با ظرفى غذا بر آن وقفسه اى با ظروفى از انواع ادویه. آن روز‌ها براى دوستانش غذا مى پخته. مى گوید: «در کنار داستان، فلسفه و نقاشى علاقه دیگرى داشتم که معمولاً مطرح نمى شد. «از زندان که بیرون مى آید به قول خودش دستش با دیگ و ماهى تابه آشناست و یادداشت هایى چند از پخت و پز آن روز‌ها همراه دارد. تا همین چند سال پیش که زهرایى، مدیر نشر کارمانه، به او پیشنهاد چاپ کتابى در این زمینه را مى دهد. ابتدا نمى پذیرد، اما هشت سال وقت، زمانى است که با فهیمه راستکار ـ همسرش ـ صرف نگارش این کتاب مى کند، کتابى که تنظیم فهرست آن، چنان دقیق است که مى تواند نوعى انضباط فرهنگى به خانواده‌ها بدهد. در این فاصله البته «بیلى باتگیت» دکتروف، «برف هاى کلیمانجارو» از همینگوى، «باز مانده روز» از ایشى گورو، «گور به گور» از فاکنر و «فلسفه روشن اندیشى» کاسیرر را هم ترجمه مى کند. 

کتاب سه جلدى «تاریخ فلسفه غرب» از برتراند راسل و داستان «نا‌شناس اسرارآمیز (Mysterious Stranger) از مارک توین نیز در زندان ترجمه مى شود. این داستان، اول بار در کتاب هفته شاملو چاپ مى شود. البته شاملو این نام را چندان نمى پسندد و خود او هم؛ «بیگانه اى در دهکده» سرانجام نام داستان مى شود. 

پس از زندان، در مؤسسه فرانکلین که کارش چاپ کتابهاى آمریکایى بود به عنوان سردبیر شروع به کار مى کند تا سال۵۲ یکى دوسال بیکار مى ماند و بعد به عنوان مسؤول ترجمه فیلم، با تلویزیون قرارداد مى بندد. در این مدت به وضع ترجمه فیلم‌ها با وضع ضوابطى سر و سامان مى دهد تا زمان انقلاب که از تلویزیون بیرون مى آید و ترجمه و نوشتن کسب و کارش مى شود: تاریخ سینما (آرتورنایت)، قضیه رابرت اوپن هایمر (هاینارکیپ هارت)، عرفان و منطق (برتراند راسل)، معنى هنر (هوبرت رید)، چنین کنند بزرگان (ویل کاپى)، نمایشنامه هاى ساموئل بکت (دوجلد)، افسانه دولت (ارنست کاسیرر)، متفکران روس (ایزایابرلین)، آنتیگونه (سوفوکل)، قدرت (برتراندراسل)، سرگذشت هکلبرى فین (مارک توین)، رگتایم (اى. ال. دکتروف)، تاریخ روسیه شوروى (سه جلد‎/ اى اچ کار) و مجموعه مقالاتى با عناوین «در عین حال»، «به عبارت دیگر» و «از این لحاظ» (زیر چاپ) و «دردبى خویشتنى» که بررسى مفهوم الیناسیون است در فلسفه غرب. 

بودن به از نبود شدن‎/ خاصه در بهار

واپسین روزهاى فروردین ماه سال گذشته بود که مترجم نام آشناى روزگارمان به علت سکته مغزى در بیمارستان بسترى شد. مدتى طول کشید تا سلامتى‌اش را بازیابد. امروز اما چون قبل کار مى کند، هر چند فعلاً روزى سه چهارساعت. امید دارد اما که هر چه پیش‌تر رود به‌‌ همان هفت، هشت ساعت کار پیش از بیمارى‌اش بازگردد. 

در سفر تفریحى اخیرش به دبى حتى دفترچه ترجمه‌اش را هم همراه داشته. مى گوید ترجمه هشتاد ونه داستان از همینگوى، یکى از کارهایى است که باید انجام دهد. کتاب، روى میز کامپیو‌تر، یعنى‌‌ همان میز کارش باز است. سیزده سال پیش در سفرى از آمریکا کامپیوترى با خود آورده و شاید از اولین کسانى است که کارش را به صورت مستقیم با کامپیو‌تر انجام مى داده. آن زمان در ایران کامپیو‌تر بسیار کم بوده، مدتى این وسیله جدید کارش را نگه مى دارند و بعد آن را تحویل مى گیرد. به همین دلایل است شاید که او را صاحب «قریحه مدرن» مى دانند. 

 «فلسفه زبانى است که عده اى آن را مى دانند وعده اى آن را نمى دانند. براى آنان که زبان فلسفه را مى دانند ترجمه متنهاى فلسفى، کار چندان دشوارى نیست.» از دیگر کارهایى که این روز‌ها مشغولش است، ترجمه «رساله درباره طبیعت انسان» نوشته ادواردهیوم ـ فیلسوف انگلیسى قرن هجدهم ـ است. 

کانت ـ فیلسوف آلمانى ـ کتابش را براساس این اثر و براى رد بعضى از مطالب آن نوشته. دریابندرى در نظر دارد مقدسه مسبوطى بر این کتاب که از آن به عنوان یک کتاب فلسفى سنگین یاد مى کند بنویسد. او در عین حال معتقد است: «متون فلسفى دقایقى دارد که نیازمند مطالعه است و باید براى آن آمادگى پیدا کرد، اما داستان حالى است که بستگى به احوال آدم دارد.» و هر چند اساساً بر تفاوت نوع کار در ترجمه داستان و متون فلسفى تأکید دارد، ولى مى گوید: گمان مى کنم فلسفه محتاج کار بیشتر و مجدداً خواندن است. «تاریخ فلسفه» را که در زندان ترجمه کرده دوباره از نو نوشته وحتى در چاپهاى اخیر هم دست برده است. در حالى که در داستان اینگونه عمل نمى کند. در ترجمه داستانهاى فاکنر که در نوزده بیست سالگى انجام داده، دست نمى برد، هر چند معتقد است مى شود آن را بهتر کرد؛ دوست دارد کار دوره جوانى‌اش را نگه دارد. او حتى ترجمه هایى از دیگر داستانهاى فاکنر را پس از گذشت سال‌ها در کنار‌‌ همان اولین ترجمه‌هایش منتشر کرده ولى گمان مى کند کسى متوجه این فاصله زمانى بین ترجمه‌ها نمى شود. مى گوید: «در خواندن داستان باید رفت در کوک خود داستان.» 

دریابندرى خیلى علاقه اى به نامگذاری‌ها و تقسیم بندى‌ها ندارد. هرچند بعضى او را علاقه مندبه نوعى رئالیسم خاص مى دانند و ارزیابى‌اش از «بوف کور» را نیز درهمین جهت توجیه مى کنند، او اما مى گوید: «رئالیسم کلمه اى بسیار وسیع است و چیزى را روشن نمى کند.» علاوه بر همینگوى و فاکنر به کافکا هم علاقه دارد، آلن پورا بسیار مى پسندد و تأکید مى کند کسى نمى تواند این‌ها را رئالیست بداند. از کارهایى که ممکن است در آینده به آن بپردازد، یکى ترجمه آثار آلن پوست. معتقد است او نویسنده بسیار دقیقى است، ولى ترجمه هاى خوبى از آثارش به فارسى صورت نگرفته است. 

داستان و فلسفه اما تنها دلمشغولى دریابندرى نیست. نام او با تئا‌تر هم پیوندى دارد. چندین ترجمه و مقاله درباره تئا‌تر داشته و از ابتداى تأسیس کانون منتقدان و نویسندگان خانه تئا‌تر ایران از اعضاى آن بوده است. مى گوید: «معتقد بودند منتقد بى طرفى هستم، یعنى علاقه خاصى به شخصى ندارم.» 

به عنوان یکى از اعضاى افتخارى کانون حالا سالى یکى دو بار در جلسه‌هایشان شرکت مى کند. اوایل انقلاب، «خانه برناردآلبا» را از فدریکو گارسیالورکا ترجمه کرده تا فهیمه راستکار و گروهى آن را روى صحنه ببرند. هرچند ترجمه دیگرى از این نمایشنامه بوده، ولى آن‌ها آن را براى اجرا مناسب نمى دیدند. چندى پیش که دوباره این نمایش روى صحنه رفت، دریابندرى به فکر چاپ آن افتاد که البته قرار بر چاپ هم زمان با اجرا بود. 

جداى از نوع انتخاب آثار، آنچه نجف دریابندرى اهمیت خاصى به آن مى دهد، حفظ روح زبان نویسنده و لحن راوى است. هم از آن روست که سبک ترجمه هاى او در آثار داستانى یکسان نیست: زبان فاخر و ادبى «پیامبر و دیوانه»، نثر شیرین دوران قاجار و زبان کلیشه وار راوى «بازمانده روز»، زبان زنده و شوخ و شنگ راوى «هکلبرى فین»، همه و همه نشان اندیشه جست‌و‌جوگر اوست در وادى زبان و روح بى قرارش در کشف فضاهاى تازه. دریابندرى نه تنها متون ادبیات داستانى و نمایشى را با چنین شیوه اى و با زبانى روان و زیبا به فارسى برمى گرداند، متون فلسفى و هنرى را نیز با بیانى ساده و شفاف در اختیار خواننده قرار مى دهد و این چنین است که ما را با خود همراه مى برد تا شوریدگى، تا طنز، تا دنیاى شگفت فلسفه و… 

نام نجف دریابندرى از آثار ترجمه‌اش ناگسستنى است، چونان که نام نویسنده اى از داستانش و یا شاعرى از شعرش. محمود دولت آبادى مى گوید: «اثر معروف همینگوى یعنى «پیرمرد و دریا» به برکت کوشش هنرمندى چون دریابندرى ترجمه شده و او اثرى درخشان و شگفت انگیز را براى مخاطب ایرانى فراهم آورده است. من در دوران دانشجویى هنگامى که ناامید مى شدم پیرمرد و دریاى «نجف» را مى خواندم.» 

– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن نامه مشاهیر معاصر ایران؛ به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی، در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه در قالب کتاب منتشر شده است.

برگرفته از سایت انسان‌شناشی و فرهنگ

Comments


وداع با اسلحه

نشر نیلوفر

21,90€

614034_103e8f4ab0ae4536a38b319d3eb437ed~

نجف دریابندری

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

bottom of page