در مرز میان دو دنیا
نگاهی به مجموعهداستان «عطر فرانسوی»
داوود آتشبیک
وقتی نویسندهای در مجموعهداستانی دست به تجربهگرایی میزند، داستانهایی متنوع با موفقیتهایی نسبی کنار هم چیده میشوند؛ چراکه نویسنده بیشتر از آن که روی تواناییهای خودش در اجرایی کردن تکنیکهای کلاسیک نویسندگی تکیه زند، سعی میکند فضاهای تازهای را تجربه کند. این دقیقاً اتفاقی است که برای مجموعهداستان «عطر فرانسوی» افتاده.
این مجموعهداستان اولین بار در سال 1382 و توسط نشر قصه به چاپ رسیده که با مجموعهداستان قبلی نویسندهاش –«کنسرت تارهای ممنوعه»– چهار سالی فاصله دارد و این به آن معناست که حسین مرتضاییانآبکنار بیشتر از آنکه به دنبال چاپ کتاب باشد، با حوصله و وسواس قابل ستایشی داستان، مضمون و فرمهای تازهای را میکاود و تجربه میکند که پیشتر در ادبیات ما به چشم نیامده.
مرتضاییانآبکنار از آندست نویسندههایی است که اساس کارش را روی تجربه کردن بنا میکند و در هر داستان تازهای که مینویسد، قابلیتهای تازهای از خودش و از امکانات نویسندگی را محک میزند.
داستان اول مجموعه –«تختهسنگ»– با اگر آغاز میشود؛ کلمهای که تا به انتهای داستان یقه خوانندهاش را میچسبد و ول نمیکند و مدام احتمالات تازهای را پیش رویش میچیند. خواننده که با شکل تازهای از داستان روبهرو شده، تا به آخر منتظر میماند تا بالأخره نویسنده انگشتش را روی یکی از این احتمالات بگذارد و کار را یکسره کند. اتفاقی که تا به انتها نمیافتد تا مضمونی مشخص، فرمی تا بهحال امتحاننشده به خود بگیرد. عدم قطعیتی که در «تختهسنگ» خواننده را سخت درگیر خودش میکند، صرفاً محدود به همین داستان نیست.
داستان کوتاه «رمان همشاگردیها» نقطه اوج این تکنیک است. در این داستان مرتضاییانآبکنار بهسرعت نام همکلاسیهای قدیمیاش را بههمراه مختصری از سرانجام غالباً شومشان ردیف میکند و در نهایت به این جمله میرسد: «من؟ منم یکی از همینهایی بودم که گفتم.» کدامیک؟ سؤالی که هرگز پاسخی برای آن پیدا نمیشود و حتا اگر خواننده بیست بار دیگر هم این داستان را بخواند، نمیتواند کشف کند راوی کدامیک بوده، و این دقیقاً در راستای مضمونی است که نویسنده به دنبالش بوده؛ نسلی که جملگی سرنوشتشان تباهی و بدبختی است.
این عدم قطعیت در داستان «پیراهن سهشنبه» رنگ و بوی روانشناختی پیدا میکند. داستان «پیراهن سهشنبه» که قصه به ظاهر سادهای است از شک و فراموشی راوی نسبت به اتفاقی معمولی، با زیرکی خاص نویسنده عمق پیدا میکند و تبدیل به داستانی پیچیده در رابطه با عشقهای ممنوعه میشود. خواننده با شک و ابهام با این موضوع روبهرو میشود و مثل خود راوی بعضی از اتفاقات عجیب را نمیتواند باور کند و قادر نیست توهماتش را با عشقی غیرمعمول پیوند بزند. انسانی که تحمل بعضی از واقعیتها برایش ممکن نیست، واقعیتی دوباره خلق میکند و غرق در دنیای تازه خودش میشود. و این دقیقاً همان چیزی است که نویسنده به دنبالش بوده: ایجاد حس عدم قطعیت در مرز میان دو دنیایی که هردو میتوانند به یک اندازه برای شخصیتها حقیقت داشته باشند.
در «یک داستان زنپسند» این نسبیتگرایی با جابهجایی ناگهانی نقش زن و مرد اجرایی میشود. جابهجایی عجیبی که بهکمک پایانبندیای تکاندهنده، مضمون مرتبط جایگاه زن ایرانی را به خواننده منتقل میکند.
مجموعهداستان «عطر فرانسوی» در فرم و مضمون بهشدت متنوع است؛ از عشق ممنوع و عشق مادری گرفته تا معضلات اجتماعیای مثل جنگ. در فرم هم تنوع داستانها خیلی زیاد است. حتا میتوان گفت در این مجموعه هر داستان با داستان قبلیاش از هر نظر کاملاً متفاوت است. فرمی که در داستان «تختهسنگ» و «رمان همشاگردیها» به کار گرفته شده، در هیچیک از داستانهای وطنی تا پیش از این مجموعه مشاهده نمیشود. مرتضاییانآبکنار از آندست نویسندههایی است که اساس کارش را روی تجربه کردن بنا میکند و در هر داستان تازهای که مینویسد، قابلیتهای تازهای از خودش و از امکانات نویسندگی را محک میزند. تجربههای نویی که هم در این مجموعهداستان و هم در رمان او –«عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک»– بهراحتی به چشم میآید. و عجیبتر از همه مضمونگرایی نویسندهای تا این حد تجربهگرا است؛ که البته گاه آنقدر غلیظ میشود که بعضی از تجربههای ناب این مجموعهداستان را از نفس میاندازد.
Comentarios