سکوت تهمینه نوشته مهری یلفانی، داستان بلندی است که به تازگی توسط نشر ناکجا منتشر شده است. نگاهی کلی به ساختار و شیوه اجرایی داستان نشان میدهد که نویسنده تکنیک خاصی را در پیوند دادن فضا و ساختار داستان و مربوط کردن آن به وقایع و شخصیتها اجرا کرده است. داستان سکوت تهمینه داستانی بر گرفته از روایتهای حقیقی است که ریشه در تاریخ چند سالهٔ مردسالاری و سرنوشت زنان چند نسل یک خانواده دارد. داستان با یک روایت ساده آغاز میشود، راوی اول شهرزاد آغازکنندهٔ قصه و خاتمه دهندهٔ آن است، با این تفاوت که در روایت اول راوی شهرزاد نیست، اما روایت پایانی را خود شهرزاد تمام میکند. راوی اول زنی است به نام مستانه که از بازگشت زودهنگام دوستش تهمینه متحیر میشود، اما به محض ورود و و روبه رو شدن با او در مییابد که تهمینه سکوت کرده و هیچ حرفی نمیزند:
زبونم بند اومده بود. بهم نگاه کرد. لب و لوچهاش لرزید واشک توی چشمش لپر زد. کفشام رو دم در کندم و رفتم تو. منتظر بودم تهمینه بلند شه و منو در آغوش بگیره؛ اما از جاش تکون نخورد. اشکم خشک شد. گاهی نگاش توی صورتم ثابت میموند. انگار منو نمیدید یا میدیدی یا به روی خودش نمیآورد. کنارش نشستم دستم روی شونهاش گذاشتم و گفتم، تهمینه جون چی شد؟ چرا برگشتی؟ منتظر موندم که جواب بده. به من نگاه نمیکرد. لباش جنبیدند فکر کردم میخواد جواب بده. شایدم در دلش حرف میزد. باز منتظر شدم و به خودم گفتم حتماً اتفاقی افتاده. شاید ضربه دیده. شاید …. (صفحه ۲۹).
راوی در ابتدا دلیل سکوت تهمینه را مشخص نمیکند، اما در عین حال پیش از آنکه داستان تهمینه را آغاز کند، فضای شکل گیری داستان و شخصیتها را به خوبی میچیند تا در ادامه بتواند با درک راز تهمینه به روایت داستان بپردازد. مخاطب از همان ابتدا با چینش رمز گونهٔ داستان به سمت درک راز تهمینه کشیده میشود.:
خواب ازسرم رفته بود. نشستم و به تهمینه نگاه کردم که بیدار بود. چشماش زیر پلکا حرکت میکردن. و نفساش نفسای آدم خوابرفته نبود. بیدار بود. خدا میدونست چرا نمیخواست چشماش رو باز کنه. به خودم گفتم نکنه از بودن من تو خونهاش ناراحته. فکر کردم وقتی بیدار شد و نشست، برمیگردم خونه خودم. هم دلم میخواست برم، هم نه. به نظرم میاومد تهمینه ذلیل شده. مثل مریضی بود که نیاز به کمک دات و من دلم نمیخواست تنهاش بذارم. دلم براش میسوخت. بدجوری زمینخورده بود. سکوتش عذابم میداد. بهم برمیخورد. کاریم نمیتونستم بکنم. نمیتونستم سرش داد بزنم یا حرف تند بزنم. به چه حقی؟ من کارهای نبودم. فقط یک همسایه (صفحه ۴۴).
روایت تهمینه، شخصیت اصلی داستان از زبان هر شخصیتی جدا بیان میشود، به این معنی که هر راوی خود یکی از شخصیتهای اصلی داستان است که به روایت داستان میپردازد. به این ترتیب نویسنده میتواند از زوایا و وجوه مختلف به روایت یک داستان مشابه بپردازد و درعینحال قادر است تا به روایت داستان حالی چندوجهی بدهد.
گرچه اکثر دیالوگها فضای سادهای دارند اما بهخوبی میتوانند محتوا و فضای داستان را بنا کنند.
داستان در عین بهره بردن از ساختار چندوجهی و روایتهای تودرتو، نوعی اشارههای نمادین به زندگی نسلهای مختلف زنان در خانواده ایرانی را دارد، شخصیتهای اصلی داستان که هرکدام خود در بخشی تبدیل به راوی اصلی میشوند، هرکدام وجوهی از زندگی تهمینه یعنی همان شخصیت اصلی داستان را نمایان میسازند، به اینترتیب ساختار داستان در عین سادگی حالتی چند وجهی و دگرگونه میگیرد که در قبال فضاهای مختلف شخصیتها شکل میگیرد و بیان میشود. هر بخش از داستان که از زبان شخصیتها بیان میشود نیز ساختار متفاوتی دارد و با یک اسم خاص از بخش دیگری جا میشود، بهاینترتیب نویسنده میتواند چند روایت را در یک حال در ارتباط با یک داستان قرار دهد. اکثر زویای مختلف داستان و درواقع طرح اکثر روایتها و حوادث بهصورت دیالوگهای مختلف میان شخصیتها بیان میشود، بهاینترتیب داستان فضای سادهای را طرح میکند که زبان ساده و دیالوگهای میان شخصیتها طرح و محتوای اصلی داستان را پیش میبرد. گرچه اکثر دیالوگها فضای سادهای دارند اما بهخوبی میتوانند محتوا و فضای داستان را بنا کنند.
تهمینه گفت: «اتاق رحمت و گوهر که یادته. حالا خون من همون جای. همون یک گله جا»
گفتم: «من اون اتاق رو خیلی دوست داشت. دوست داشتم برم اتاق رحمت و او برام از بچگیهای پدر بگه.»
تهمینه گفت: «یادته بیچاره چه راحت کرد؟ فقط یکشب سکته کرد و مرد.»
گفتم: «آدمهای خوب راحت میمیرن»
چشمانش گشاد شد و هیچی نگفت. (صفحه ۵۲).
در طول داستان نویسنده بهخوبی با طرح و تمرکز بر شخصیتهای زن در داستان و محوریت قرار دادن زنان در طرح اصلی میتواند بهسادگی به بیان معضلات اجتماعی زنان در طرح داستان بپردازد. بهاینترتیب نویسنده خانوادهٔ پیران را به تصویر میکشد خانوادهای که زنان از حاجخانم گرفته تا یکبهیک دختران خانواده بهجز تهمینه قربانی انواع تبعیضهای اجتماعی و خشونتهای خانگی میشوند، اما در این میان تهمینه روایت متفاوتی دارد، او که در انتها سکوت کرده است از ابتدای داستان نقش مهمی را در زندگی اجزای خانواده ایفا میکند. تهمینه تنها شخصیت اصلی داستان است که در تلاش است تا بتواند هر طور شده به زنان خانواده کمک کند که درنهایت مجبور به سکوت است.
تمرکز بر شخصیتهای زن داستان و قربانی شدن آنها به انواع مختلف بهنوعی بیانگر تضادهای جامعه مردسالار در قبال زنان است، شخصیتهای زن داستان عموماً بر سه دسته و نمای کلی تقسیم میشوند، شخصیتهای که قربانی مردسالاری میشوند و جان خود را از دست میدهند که این شخصیتها یا خود را میکشند و یا کشته میشوند، مرگ اتفاقی هرکدام از این شخصیتها از طریق سوختن است که خود بهنوعی اشاره به سنت سوختن و سوزانده شدن زنان در جوامع مردسالار دارد.
مرا به بستی فروشی برد و داستان ازدواج پدر را با تامارا برایم تعریف کرد. گفت که آقای پیران دخترش را حامله میکند و او هم مجبور میشود دخترش را به مردی شوهر دهد که جای پدرش بوده است و من پسر تامارا هستم، نوه او. بعد هم که من به دنیا میآیم، زن و شوهر دستبهیکی میکنند و مادرم را آتش میزنند. چند بار به پلیس شکایت کرده. اما آقای پیران به پلیس رشوه داده و پلیس به شکایت او رسیدگی نکرده (صفحه ۶۲).
توجه نویسنده و تأکید بر طرح تبعیضهای شکلگرفته شده بر زنان بهخصوص در خانوادههای سنتی از نکات قابلتوجه در این داستان است، بهاینترتیب نویسنده قادر است تا نگاه کلیشهای و سنتی را با این خانواده بشکند و با روایت ساختارشکن از درون این خانوادهها بهنوعی پرده از سرنوشت زنان در این خانوادهها بردارد.
نوع دیگری از زنها زنهایی هستند درگیر قدرت سنت و مذهب هستند مانند حاجخانم و ننه گوهر و بهنوعی با دیگر شخصیتهای زن داستان در چالش و تضاد هستند که درواقع نماد زنان سنتی و تودههای مذهبی در داستان هستند و زنانی که در نهایت و در پایان داستان میتوانند خود را از ظلم و تبعیضهای مردسالاری نجات دهند مثل تهمینه و شهرزاد، اما درعینحال به نظر میرسد که شهرزاد تنها شخصیت داستان است که خلاف بقیه پایان بهتری داد، دختردار شدن شهرزاد که نام تهمینه را بر آن میگذارد و بهنوعی تأکید بر تولد کسانی چون تهمینه دارد. توجه نویسنده و تأکید بر طرح تبعیضهای شکلگرفته شده بر زنان بهخصوص در خانوادههای سنتی از نکات قابلتوجه در این داستان است، بهاینترتیب نویسنده قادر است تا نگاه کلیشهای و سنتی را با این خانواده بشکند و با روایت ساختارشکن از درون این خانوادهها بهنوعی پرده از سرنوشت زنان در این خانوادهها بردارد. آنچه در این داستان اهمیت دارد، شکلدهی به سرنوشتهای متفاوت زنان در ساختار سنتی خانواده است که همین سرنوشتهای متفاوت نهایتاً با فروپاشی کامل خانواده مواجه میشود.
انیس بچه را بیرون برد. زن دستش را محکم روی رانش زد و گفت، «خواهرتون عقل به کله نداشت. خودش رو آتیش زد. آگه عقل داشت، زن پسر من نمیشد. سهیل در حقش بد کرد خانم جون، خونه تون رو که دیدم فهمیدم خواهرتون عقل به کله نداشت. آگه داشت این خونه و زندگی رو ول نمیکرد که زن سهیل دیوونه بشه»
گفتم، «بگین چی شده»
گفت: «خودش رو آتیش زد. منو با بچه فرستاد دنبال نخود سیاه وقتی برگشتم زغال شده بود» (صفحه ۱۳۳).
در عین ظرافتها و طرحهایی که نویسنده در تلاش بوده است تا از معضلات زنان در خانوادههای سمتی بردارد اما هنوز شخصیت مردان داستان بهخصوص مرد خانه درگیر نگاه سنتی و کلیشهای باقی میماند، درعینحال تضادی با موقعیت و چالشهای زنان در آن ایجاد نمیکند، میتوان گفت نویسنده با تکیهبر پردازش به شخصیتهای زن در داستان و واسازی نمادین از خانواده سنتی بهمثابهٔ یک جامعه توانسته است بهخوبی به طرح تبعیضات علیه زنان بپردازد. شاید انتخاب نام سکوت تهمینه هم برای نشان دادن نمادین سکوت زنانی باشد که سالها در بستر سنت و مذهب به تحمل عقاید سنتی و مذهبی میپردازند درعینحال که زنانی مثل تهمینه قادرند تا نقشی اساسی در بستر خانواده ایفا کنند. پایانبندی داستان با توجه به ساختار داستان نیز قابلتوجه هست چراکه نویسنده بهصورت نمادین شخصیت اصلی داستان یعنی تهمینه را دوباره بازتولید میکند و بهاینترتیب قادر است تا بهخوبی رگههای مقاومت زنان را در شخصیتها و در نمای کلی داستان به تصویر بکشد.
برگرفته از شهرگون
Comments