درباره کتاب «ناشناس در این آدرس» نوشته «کرسمان تایلور»
حمید جعفری
فارغالتحصیل فلسفه و روزنامهنگار
آدرسِ گیرنده را بالا سمت چپ و آدرسِ فرستنده پایین سمت راست مینویسی و بعد همه چیز تحتِ تاثیرِ بروکراسی اداره پست قرار میگیرد. پیغام «ناشناس در این آدرس» برایم بسیار آشنا است. حتی وقتی در عصر جدید آدرسِ گیرنده مینیمال و با ترکیب چند عدد و یک خط تیره تعیین شده باشد و صندوقی باشد که تنها یک نفر کلیددارش باشد. یک سالِ تمام برای آن صندوق نامه نوشتم و به دستِ مخاطبش رسید اما درست در یکی از روزهای شهریوری مُهری روی پاکتِ نامهام ثبت شده بود با این مضمون؛ «ناشناس در این آدرس»! «این مهر روی پاکت یعنی که «ما میدانیم چه اتفاقی برای او افتاده اما شما هرگز نخواهید دانست. او ناپدید شده و به دنبال او رفتن بیهوده است.» مرز مفهومی آزاردهنده است حتی وقتی کاغذی در یک پاکت دربسته آن را در مینوردد. مرز مفهومی متضاد با دوستی و عشق است حتی اگر صدایی روی امواج رادیویی در یک تلفن جا به جا شود و یا از پشت یک لپتاپ نامهای الکترونیکی برای عشقی، دوستی، استادی بفرستی. به گمانم مرز حتی با حقوق بشر هم منافات دارد. بیبدیل نیست از اتحادیه اروپا مثال بزنیم که با آن همه خشونت و جنگی که سالها شاهدش بود مرزها را پاک کرد و حالا جایزه صلح نوبل را هم میگیرد. بیبدیل نیست این ادعا که ساکنان قاره سبز یا کمی بالاتر در آمریکا همه چیز را به شکل اورجینالش تجربه کردهاند. یعنی اگر ایمیل دارند نامهنگاریهای مکتوبشان منسوخ نشده است. کاملا پراگماتیست مرحله به مرحله رشدشان را حتی اگر قامتشان سر از جهنم درآورد طی میکنند. شاید اگر استفاده درست از کبوتران نامهبر و تلگرام و تلفن و نامه نبود ایمیل هم مانند آنچه که در ایران نگرفته است در بلاد ایشان هم نگیرد! اما میبینیم که گرفته است، حسابی هم گرفته است. چندی پیش در میان هیاهوی رسانهها خبری نظرم را جلب کرد؛ مردی پستچی که میخواهد قهرمان المپیک در رشته ماراتن شود! چرا؟ چون از هیچ وسیله نقلیهای برای رساندن نامهها به گیرندههایشان استفاده نمیکند. نامه و نامهنگاری همچنان زنده است. نامهنگاری شیوهی کلاسیک ارتباط در علم ارتباطات است تنها اشاره به این مثال کافی است، به این ترکیب توجه کنید: «روزنامه»! روز + نامه! انواع محتوای خبری و تصویری که هر روزه منتشر میشود با این تفاوت که آدرس فرستنده دارد اما آدرسِ گیرنده نه! نامه بود که روزنامه آمد. اول برای یک نفر مینوشتی از احوالات خودت حالا از احوالات عمومی برای عموم مینویسی! سعی بر تعریف نقشِ نامه در علم ارتباطات را در این مقال ندارم اما این مختصر نیاز بود برای توضیح دلیل انتخاب کتاب «ناشناس در این آدرس» (نوشته کرسمن تایلور، با ترجمهی تینوش نظمجو) از نشر «ناکجا»، مطالعه و انتشار گزارشی درباره آنکه باید به دست شمای مخاطب برسد!
«ناشناس در این آدرس» نامهنگاری شگفتانگیزی است. اصولا نامهنگاری شگفت انگیز است. در پسگفتار این کتاب خواندم؛ «کرسمان تایلور کتابِ «ناشناس در این آدرس» را بر اساس چند نامه واقعی نوشته است. داستانی با ساختار محکم و ماهرانه و شیوه بیان مطلق، به گونهای که چه خواننده عام و چه نویسندهٔ حرفهای با آن همذاتپنداری میکند و با شگفتی به خود میگوید: من هم میتوانستم این را بنویسم. چرا به فکر من نرسید؟»
مرز مفهومی آزاردهنده است حتی وقتی کاغذی در یک پاکت دربسته آن را در مینوردد. مرز مفهومی متضاد با دوستی و عشق است حتی اگر صدایی روی امواج رادیویی در یک تلفن جا به جا شود و یا از پشت یک لپتاپ نامهای الکترونیکی برای عشقی، دوستی، استادی بفرستی. به گمانم مرز حتی با حقوق بشر هم منافات دارد
قدرتِ مدیوم کلام و نامهنگاری انکارنشدنی است هنوز که هنوز است بسیاری هستند که علاوه بر سکونت در دنیای مجازی کاغذ و خودکارشان دمِ دستشان است. ممکن است محتوا دیگر خبر از بیخبری از احوال یکدیگر نباشد اما فرم همچنان همان است که بود. گیرنده و فرستنده که توامان میتوانند در آنِ واحد هم سوژه باشند و هم ابژه. «ناشناس در این آدرس» نامهنگاری میان یک یهودی آمریکایی است که در سانفرانسیسکو زندگی میکند و شریک پیشیناش که به آلمان بازگشته است. درست در سالهایی که اگزیستانسیالیسم دغدغه بشریت شده است و ناگهان «آدولف هیتلر» در آلمان به قدرت میرسد که برای غلبه بر ناامیدی در آلمان بر صندلی قدرت چنان تکیه میزند که بیراهههای جنون را برای انسان غیر از یهود روشن میکند. حالا یک یهودی آمریکایی با دوستِ دیرینهاش که به آلمان، همزمان با ظهور «نازیسم» بازگشته است، نامهنگاری میکنند. آغاز این نامهنگاریها از سال ۱۹۳ است و کمکم لحن نامههای این دو دوست تغییر میکند. ماکس از آنچه دربارهی رژیم جدید برلین میشنود ابراز نگرانی میکند و مارتین به تفکر نازی دلبسته میشود. و باز تعریف مرز میان انسانها فاصله میاندازد. تصمیم ندارم پایانِ شگفتانگیز این داستان را لو دهم اما معتقدم در نقطه پایان شوکه میشوید. نمیدانم «ناشناس در این آدرس» داستان بلند کوتاه یا یک داستان کوتاه بلند است اما به شکل اعجازبرانگیزی مفاهیمی چون؛ عشق و نفرت و زندگی و مرگ کپسولشده توسط نویسنده و مترجم به شما تحویل داده میشود.
پرداخت به زندگی روزمره و از طرف دیگر ترجمه روان «تینوش نظمجو» از این نامهنگاریها چنان ساده و عیان است که خواننده مجبور است یکنفس یک نامه را بخواند و کتاب را رها نکند و وادار به تصویرسازی شود. اینجا است که قدرت مدیوم کلام در این رمان بیش از پیش در قیاس با مدیوم و ابزار دیگری چون سینما که درباره یهودستیزی پرداخت شده است دیده میشود. برای شمای خواننده از هر کیش و آیین و مسلک توفیری ندارد با کدام شخصیت همذات پنداری کنید؛ «ماکس» یا «مارتین». چرا که نامه به نامه که پیش میروید نگارنده و مخاطب خود شما میشوید. در یک صفحه سوژه هستید و در صفحه دیگر ابژه.
Comments