حسين دولتآبادی که نويسندهای رئاليست و در زمينه مبارزات اجتماعی سياسی صاحبنظر و جهتدار است در نوشتههای خود بيشتر به تودههای زحمتکش و در واقع به انسانهای «اعماق» توجّه دارد و از آنجا که بر خلاف بيشتر صاحبقلمان شخصاً زندگی در اعماق را تجربه کرده و در عين حال به آن وفا دار است نوشتههای او از واقعبينی و در عين حال انساندوستی خاّصی رنگ گرفته که در آثار نويسندگان شناخته شده معاصر کمتر ديده شده است.
داستان «در آنکارا باران میبارد» شرح کابوسهای زنی است که حتّی پس از «بيداری» نيز همچنان او را دنبال میکنند. در اين کابوسها، که در واقع خود واقعيّت زندگی موجود جامعه ما را تشکيل میدهند، يک خانواده، که نمونهای از صدها و شايد هزارها خانواده ايرانی است، به طور کامل و در بست، از مادر، برادر، شوهر و بچّه قطعه، قطعه و خوراک هيولا میشوند و زن در پايان داستان با کودکی نو يافته، مادر او نيز به چنگ کفتارها و بوزينه ها افتاده، در طراوت خيس باران آنکارا به سوی روشنی و رهائی رو مینهند.
حسين دولتآبادی در اين داستان، هم در توصيف حالات و مناظر زبان زيبائی دارد و هم با در هم ريختن زمان، آشفتگیهای کابوس را به خوبی بر جسته میکند و هم قدرت قابل توجّهی در زبان «گفتگو» از خود نشان میدهد. سيمای شخصيّتها نيز، در عين حال که در جريان داستان دستخوش تحولاّت انسانی اجتماعی هستند، با آشنائی و چربدستی ترسيم شده است. روشنفکر، کارگر، مادر، زن-دختر و زن-همسر، همگی به خوبی متمايز از يکديگر و به نحو برجستهای آشنا هستند؛ حتّی شخصيتهای گذرای داستان نيز هر يک هويّت و خاص و ممتاز خود را دارند. در داستان تصويری واقعی از زندانهای جمهوری اسلامی و برخی زندانبانها، بی آن که رنگ داستانی آن دچار آسيب شود، به دست داده شده است. هنر حسين دولتآبادی در عين حال در اين هم هست که اين کابوس هولناک را با شهد عشق، که در سرتاسر داستان از انسانها تراوش میکند، همراه کرده است.
شايد تنها ايرادی که بتوان گرفت در آنجا است که تغيير چهرههای آدمهای نان به نرخ روز خور را توصيف میکند که به احتمال قوی به علت شتابزدگی در اين مورد نوشته او تا حدودی رنگ مقالات روزنامهای به خود میگيرد. بعلاوه معدودی اصطلاحات و جملهبندیهای مهجور نيز در اين اثر ديده میشود که به نظر میرسد بيش از آن که گويش و اصطلاح محلّی باشند میتوانند ناشی از اهمال و بیتوجهّی قلمی به حساب بيايند. مانند: «پشت در گوش تکانده بود» يا عبارت «سگ رو اگه چوب بزنی تو اين دخمه دوام نمياره»
باقر مومنی
به نقل از بولتن آغازی نو
Comments