یادداشتی کوتاه روی شبانههای کازئو ایشی گورو
ایشی گوروی ژاپنیتبار بزرگشده انگلستان است. او شیفتهی موسیقی است و این علاقه به وفور در آثارش یافت می شود. به یقین شاهکار ایشی گورو رمان بازمانده روز است که برای او جایزه بوکر را به ارمغان آورده است. اما موضوع این یادداشت داستانهای کوتاه اوست که در کتاب شبانه ها ((Nocturnes گردآمدهاند. در این کتاب پنج داستان با موضوع و محوریت موسیقی و شب وجود دارد.
خواننده داستان نوازندهایست که در یک کافه گیتار میزند و ناگهان تونی گاردنر خواننده مشهور را میبیند. میانسان ارتباطی شکل میگیرد…
چه بارانی باشد، چه آفتابی داستان مردی عاشق موسیقی است که برای تعطیلات به خانهی دوستش میرود.
تپههای مالورن قصهی نوازندهی گیتاریست که برای تعطیلات به خانه خواهرش میرود. در آنجا با زوجی اتریشی که پیشهی موسیقی دارند آشنا میشود…
شبانه روایت نوازندهی ساکسیفونیستی است که برای رسیدن به شهرت به اصرار مدیر برنامه و همسر سابقش جراحی زیبایی میکند. در هتلی تحت مداوا قرار میگیرد و آنجا با لیندی گاردنر مشهور آشنا میشود…
و نوازندگان ویلنسل قصهی پسری مجارستانیست که ویلنسل میزند. در لندن با زنی آمریکایی دوست میشود که استاد نوازندگی ویلنسل است…
قصهها با ارتباطاتی سطحی میان دو نفر شکل میگیرند و تا آستانه استحکام پیش میروند. لحظهای پیوند میخورند و دوباره فرو میریزند. در نهایت آنچه باقی میماند تنهایی و سکوت است. ایشی گورو در داستانهایش سوسوی چراغهای رابطهای را به تصویر میکشد. این چراغ لحظهای مشتعل میشود اما سرانجام خاموش میشود.
در تمام این داستانها روایت خطی و ساده است. بدون پیچیدگیهای فرمی و زمانی. تنهی اصلی قصههای شبانه ایشی گورو وجود یک شاهد است بر ماجرای دو نفر. مثل اینکه در کافهای نشستهای و شاهد مشاجرهی یک زوج در میز کناری هستی. لحظهای خوشحال می شوی که دوباره ارتباطشان شکل گرفته اما در نهایت یکی از آنها میز را ترک می کند و تنهایی میریزد روی میز. تمام داستانهای شبانه بر اساس همین کنش و واکنش ارتباط و بی ارتباطی شکل گرفته اند. در تمام داستانهای شبانه ارتباطی در آستانه شکلگیری و در عین حال در آستانه فروپاشی است. قصهها با ارتباطاتی سطحی میان دو نفر شکل می گیرند و تا آستانه استحکام پیش میروند. لحظهای پیوند میخورند و دوباره فرو میریزند. در نهایت آنچه باقی میماند تنهایی و سکوت است. ایشی گورو در داستانهایش سوسوی چراغهای رابطهای را به تصویر میکشد. این چراغ لحظهای مشتعل میشود اما سرانجام خاموش میشود. برای مثال در داستان چه بارانی باشد و چه آفتابی، زن و مرد که وجه اشتراکشان موسیقی ساراوُن است برای لحظهای روی تراس به رقص می ایستند اما این لحظه گذراست. در داستان شبانه هم در صحنه سالن باله زن و مرد لحظهای در آستانه ارتباط و پیوند قرار میگیرند اما دوباره این ارتباط سست از هم می پاشد و آنچه میماند تنهایی است. در داستان خواننده در صحنه آواز روی قایق مخاطب احساس میکند ارتباط زوج گاردنر دوباره شکل گرفته اما بعد از لحظهای این ارتباط فرو میپاشد. در داستان نوازندگان ویلنسل و تپه های مالورن هم همین موضوع است. علاوه بر بیارتباطی، عدم شناخت آدمهای دو سوی یک رابطه از هم نیزموضوع قابل دریافت دیگری در شبانههای ایشی گوروست. در داستان شبانه این نکته به رندی در قصه گنجانده شده است. زن و مردی که هر دو برای رسیدن به موفقیت صورتشان را جراحی کردهاند در دو اتاق مجاور دورهی نقاهت را میگذرانند. چهره ی هر دوی آنها باندپیچی شده و هیچکدام از آنها تصوری از چهرهی دیگری ندارند. این دو به واسطهی اتفاقاتی در آستانهی ایجاد ارتباطی عمیق قرار می گیرند. عدم شناخت ظاهری آدمهای قصه در متن نشانهای بر عدم شناخت فرا متنی انسانها از یکدیگر است. علاوه بر عدم شناخت از دیگری افراد از خود نیز شناختی ندارند. چرا که هیچکدام از آنها تصوری از چهره خود بعد از عمل جراحی ندارند. افراد بیآنکه شناختی از خود و دیگری داشته باشند وارد یک رابطه میشوند و بعد از مدتی ارتباط از هم فرو میپاشد و روز از نو. آنچه در شبانهها به چشم میآید نوع برخورد ایشی گورو با جداییهاست. آدمهای ایشی گورو هر کدام در جدال با گذشته و آیندهاند. بر اساس نیازهایشان و ترس از تنهایی به پناهگاههایی متزلزل فرار میکنند.
نکتهی ظریف دیگری در شبانهها وجود دارد و آن ارتباط دو داستان خواننده و شبانه است. در داستان خواننده، تونی گاردنر از همسرش لیندی گاردنر جدا می شود. در داستان شبانه لیندی گاردنر بعد از طلاق از همسر سابقاش در آستانه ارتباط با مرد ساکسیفونیست قرار میگیرد اما این ارتباط نیز به واسطهی سو تفاهمات و عدم شناخت از بین میرود.
شباهت شبانههای ایشی گورو با شب روی زمین اثر جیم جارموش نیز از دیگر نکاتی جالبی است که میتوان به آن اشاره کرد.فرم اپیزدیک داستانها با پیوند فرامتنی یکسان و سادگی لحن روایات میتواند از وجوه اشتراک این دو اثر متمایز باشد. ایشی گورو به واسطهی شدت علاقهاش به موسیقی از موسیقی به درستی در شبانهها استفاده کرده است. موسیقی به موازات روایت جریان دارد و با گسست روایت سکوت تداوم مییابد.
پشت جلد کتاب شبانهها به فارسیِ علیرضا کیهانینژاد قسمتی از داستان شبانه آمده که گزیدهی گویایی از تمام کتاب است:
زندگی بزرگتر از آن است که فقط عاشق یک نفر باشی. تو از این جا بیرون می روی استیو. آدمی مثل تو آدم معروف شدن نیست. مرا ببین. وقتی این باندپیچیها برداشته شود واقعن همانطور که بیست سالم بود به نظر میرسم؟ نمیدانم. از آخرین طلاقم خیلی گذشته. اما در هر صورت میخواهم از اینجا بیرون بروم و روز از نو…
Comments