top of page

بدکاری؛ تعليق معنا با واریانس خودتخریبی

جواد اکبری – نگاهی به مجموعه داستان بدکاری نوشته علی عبدالرضایی

…زنی به فکر‌های من می‌افتاد. اما هنوز از تک گلوله‌ای که می‌خواهد زندگی را خلاص کند، دوری دارم… (هیکل بد قواره لندن) 

 «ژوپی‌تر» با «ژونو» و «مینرو» همواره به عشق بازی مشغول بود. «میتیس» الهه پروا اولین همسر زئوس بود که فرزندش اتنه نام داشت. «ژونو» یا هرا (ملکه خدایان) فرزندانش مریخ (خدای جنگ) ارس – هفایستوس – هیبه – ایلیتویا ونوس یا افرودیت (الهه جمال و عشق) فرزندش کوپیدن یا اروس (الهه عشق) که در بعضی جا‌ها از ان به عنوان دختر ژوپی‌تر نام برده‌اند. «لتو» فرزندانش دیانا (الهه شکار) اپولو (الهه جوانی و توانایی موسیقی و هنر). «سیسیل» دختر فرمانروای شهر تیبس، فرزندش باکوس یا دیونیوس (رب النوع شراب و مستی). «دانانه» فرزندش پرسیوس. لذا همسر زیبای تینداریوس یکی از فرمانروایان عهد کهن که ژوپی‌تر به او دلباخت و پس از آنکه خود را به صورت قو در آورد او را به کاخش برد و کام دل گرفت. «اروپا» دختری بود خوبروی که در سراسر یونان کمتر نظیر او یافت می‌شد روزی به هنگام گردش، ژوپی‌تر گذرش به بوستانی که منزلگاه اروپا بود افتاد و سخت شیفته و دلباخته وى شد، چون به جستجوی او فرستاد اروپا از رفتن به بارگاهش امتناع کرد ناچار ژوپی‌تر به نیرنگ متوسل شد خود را به صورت گاو سفیدی در آورد و به دیدار او رفت، دختر مجذوب زیبایی گاو شد و در میان شادی همسالان خود بر پشت آن سوار شد و گاو با سرعتی شگرف او را ربود و به سرزمینی که امروز نامش اروپاست برد…. 

تاریخ پر است از زن. از بدکاری و عاشقانه‌های پیدا و نهان. از به بستر بردن مادر‌ها و خواهر‌ها تا به آتش کشیدن شهری و کشوری به دستور زن. مجموعه داستان بدکاری اما متنی برخاسته از نوزایی ادیپوسی است. متنی سراسر درگیرانه با فرم‌ها و مفاهیم و راز آلودگی‌های تلطیف شده در بستری چند وجهی. متنی که قرار است در انتها چشم‌های خودش را به مخاطبش هدیه کند به سزای همبستری با محارم ذهنی مخاطب. مواجهه با شرایط فاندامنتال بدکاری کاری ریسوگرافیک است. نخست شما گمان می‌کنید نیازی به حروفچینی و چاپ مفاهیم و معنا‌ها در ذهنتان ندارید چرا که متنی ساده و سهل پیش رویتان است اما شرایط خوانش طوری پیش می‌رود که نهایتن تن به پذیرش دیکتاتوری متن می‌دهید و این یعنی از دست رفتن پیش فرض‌هایی که می‌خواستند روایت پیشداورانه شما را تحمیل کنند. زاویه دید (point of view) اما زاویه‌ای سیال است. گاهی دانای کل محدود و گاهی اول شخص مفرد. گاهی هم مجموعه‌ای از زوایا که همزمان با صفحه‌ای چند نمایه‌ای در حال نمایش است. بر اساس اسلوب‌های کلاسیک داستان نویسی چیزی به نام درون مایه (theme) که در واقع موضوع یا مقصود خاصی را بیان کند وجود ندارد. موضوع مبهم، سایه‌وار، و غیر قابل پیش بینی است. پایان هر اپیزود آغاز بی‌تفاوتی آزار دهنده‌ای است که مخاطب را در حالت عدم تصمیم گیری قرار می‌دهد. حسی که از داستان می‌گیرد سرخوشی عصبی و معلق است. همزمان که از واژه پردازی‌ها و فضا سازی‌ها لذت می‌برد از بی‌طرحی و ناتمام ماندن مفهوم، گیج و سردرگم است. دستیابی به چنین طرحی مستلزم‌شناختی روانشناسانه است. «پیرنگ» معنای خودش را در بدکاری از دست داده است. روابط سترون عللی و کنش‌های پارانوئیدی متن دربردارنده احساسی توپوگرافیک است از مکان‌یابی ذهنی خواننده. گاهی قلب تند می‌زند گاهی میمیک صورت تغییر می‌کند و گاهی شهوت انگیز است. انگار برداشت‌های کل انگارانه (holistic) به هر قیمتی می‌خواهند به شما بقبولانند که با روایتی چند لحنی (multi_accentuai) روبرویید. شخصیت پردازی‌ها عمومن از پیش طرح شده نیستند. به رقم داشتن دیالوگ‌های نامتعارف اما شخصیت‌ها قادر به برقراری ارتباط آنتولوژیک هستند. آنچه گول زننده است شکاف بین برداشت مخاطب در مراحل گوناگون خوانش متن با برداشت اولیه هنگام ورود به روایت است.

تاریخ پر است از زن. از بدکاری و عاشقانه‌های پیدا و نهان. از به بستر بردن مادر‌ها و خواهر‌ها تا به آتش کشیدن شهری و کشوری به دستور زن. مجموعه داستان بدکاری اما متنی برخاسته از نوزایی ادیپوسی است. متنی سراسر درگیرانه با فرم‌ها و مفاهیم و راز آلودگی‌های تلطیف شده در بستری چند وجهی.

متن از تظاهرات اصطلاح‌شناسانه (terminological window-dressing) به دور است منتها مفاهیمی که پیشنهاد می‌دهد خود واضع اصطلاحاتی هنجار شکن و شر (evil) محور است. شیاطین و وابستگانشان همواره شما را به چالش می‌کشند. از یک سو با فضایی معمولی مواجهید که مدام سادگی و سهل‌الوصول بودن معنا را نمایش می‌دهد از سویی دیگر آرایش مکانی (spatial arrangement) را شاهدیم که بی‌بعدی و بی‌جایی را آشکار می‌کند. و این دقیقن نقطه مقابل آن برداشتی است که در تلاش برای متکثر کردن متن است. نکته انحرافی اشتباه گرفتن این بی‌بعدی با چند بعدی مفروض است. شکلی متشکل از اشکال بی‌شکل!! طرح‌واره‌ای جسورانه اما بدخیم. آنجا که قرار است زبان در خودش مستقر شود از واگویی و نقل به مضمون‌‌ رها می‌شود چیزی مانند گذشتن از نقل به جایگاه وجود. قدم زدن در پوچی محض فضایی میان اتمسفری، چیزی یادآورنده ژان ژنه با تصویر‌های مرکب یونسکو و خشونت بکت. متن اما کار خودش را می‌کند. وابستگی به ادامه روند خواندن در حین دلزدگی از بی‌تفاوتی روایت نسبت به احساس شما خود پیروزی مهمی برای بدکاری است. {(شاشش گرفته بود، از صف تظاهرات زد بیرون و رفت توی کوچه‌ای که شهیدش کرده بودند…) «دیوار شویی»}. تلفیق مفاهیم عینی با خیال پردازی‌های شاعرانه و افزودن آن به داستان کمک کرده است تا دمینانت (dominant) داستان پیشنهاد دهنده عنصری تازه در دوره ادبی خودش باشد. هر چند این عنصر مسلط در زبان مورد استفاده بدکاری بدیع است اما در مجموع بکار گیری آن در ادبیات دنیا سابقه دارد. براهین اما بر اساس «انی و لمی» پیش می‌روند. جاهایی که از معلول‌ها به علت‌ها می‌رسیم و به وسیله معلول وجود علت ثابت می‌شود و گاهی هم این علت‌ها هستند که معلول را ثابت می‌کنند. جریان تقابل‌ها و تناقض‌ها (contrasts and contradictions) تا جایی که مربوط به پیش بردن روایت است مخاطب را درگیر چالش‌هایی می‌کنند که تا پرده بعدی نمی‌تواند حدس بزند در چه حسی قرار خواهد گرفت و موقعیت ذهنی بعدی چه خواهد بود. به دلیل معین نبودن شخصیت پردازی‌ها (characterization) نحوه و نوع رویارویی با تقابل و کشمکش مستحیل در روایت بر می‌گردد به برداشتی که ما به عنوان خواننده از پیش فرض‌ها و کد‌های ارسال شده از مدخل کتاب داریم.

گاهی میان تجرید (abstraction) {برهنه کردن مفهوم جزیی از قیود و خصوصیات و بدست آوردن یک مفهوم عام از آن} و تضایف (امور وجودی که تعقل هر یک از آن‌ها بدون تعقل دیگری ناممکن است) خواننده مجبور به رد «حکم» و انحلال باور‌های ذاتی و عرضی خودش می‌شود. گیر افتادن بین ادامه دادن خواندن داستان و کنار گذاشتنش یکی از مهم‌ترین احساسات برآمده از بدکاری است. مثل حس لذت ناشی از انجام گناه و تردید در درستی یا نادرستی چنین عملی. این شاید برگردد به فضا سازی ((settingهوشمندانه‌ای که نویسنده با بکارگیری عناصر تغییر دفعی اتخاذ کرده است.

شما در بدکاری با جریانی مدام در حال بازخوانی شرایط مواجهید. از بکارگیری ظرفیت‌های زبانی تا فضاسازی‌های شاعرانه و حمله به عرفیات و برانگیختن غرایض. در مجموع ما با نوعی از نگارش زیر نام «اتوبیوگرافی تشریحی» روبرو هستیم که شرح حال مالیخولیای متن همراه با تجربیات زیست شده نویسنده است. برای همین وارد شدن به نوع نقد کمی سخت می‌شود. آیا باید از منظر نویسنده وارد شد؟ و اجتماعی و فلسفی نگاه کرد یا از منظر خود متن (ساختار گرایانه) یا کنش‌ها و واکنش‌های مخاطب را ملاک نقد قرار داد و هرمنوتیکی و تاویل گرایانه به بدکاری توجه کرد؟ با هر رویکردی که وارد شویم آنچه اهمیت پیدا می‌کند اینست که بدکاری را می‌توان تلفیقی از هر چهار نوع داستان نویسی دانست. یعنی هم عناصر قصه درش هست هم داستان کوتاه و بلند و هم در کلیت با یک رمان مواجهیم که در عین مجزا و پراکنده بودن می‌شود تصویری یگانه و پشت سر هم (tandam) را مد نظر داشت. باید یادآور شد که فروکاست متن به یک پیام یا ژانر کار مناسبی نیست چه این reductive نه تنها کمکی به پیش برد نقد نمی‌کند بلکه ممکن است مخاطب را دچار سوئ برداشت و گمراهی حتا از دم دستی‌ترین پارامترهای داستان خوانی نماید. (حتی ترس از غولی که سری نترس را سر دار می‌برد می‌ترسد. «انجیل عبدالرضایی») بدکاری عینن‌‌ همان «ذکر رودخانه» است. تفسیر مرگ و ابدیت. آنجا که با رفتن زمستان کلمات مرگ می‌رسد به رود معنا‌ها اما در تصادف رودخانه و دریا هیبتی عجیب سر می‌کشد از خاکستر راوی. جنگل‌ها از پیش سوخته‌اند با آن همه آدمی که تن داده بودند به آب و تن زده بودند از پذیرش مرگ. گرایش کلمات در دفتر اول بیشتر به سمت از هم پاشاندن ذهن و روان مخاطب و در دفتر دوم جمع و جور کردن این ذهنیات پخش و پلا و شکل دادنشان به صورت دلخواه است. به عبارتی راوی با این رویکرد وارد می‌شود که شاید نشود همه مخاطبانش را تسخیر کند پس تصمیم می‌گیرد با ترفندی ظریف اول ذهن شرطی شده و مقاوم خواننده را به دام بکشد و بعد رسالت خویش و پیام آسمانی مد نظرش را از فراز ابر‌ها اعلام نماید. این بعثت اما هزینه‌هایی دارد. برای جاانداختن انجیل مجبور است ابتدا انجیل را آتش بزند، پرتش کند، از تمام اعتبار بیاندازدش تا زمینه‌های باور پذیری آماده شود…

این بستر سترون و خشک نیاز به زایش دارد. نیاز به این دارد تا دوباره متن‌ها پریود شوند و آماده برای تخمک گذاری. این ترفند البته خوب با واقعیات زندگی گره می‌خورد و همین همپوشانی سبب تطهیر گناهان بدکاری می‌شود. (اگر زنی به شوهر ده ساله‌اش خیانت نکرده، اگر مردی به همسر پنجاه ساله‌اش وفادار مانده، شک نکن که دارد جلق می‌زند… «ذکر فراق») نیروی محرک متن‌‌ همان نیروی محرک تاریخ فرویدی است. لیبیدو و کارکرد آن در ساختار با تعاریف خاص نویسنده. زمانی لیوتار از اقتصاد لیبیدویی حرف می‌زد. زمانی هم لاکان بدون در نظر گرفتن قدرت لیبیدو از ناخودآگاه فرویدی و بازتولید آن. گویی وابستگی مفاهیم به نیروی محرک جنسی وابستگی مدام در حال کشف است. تاثیر گرفتن متن‌ها و ایده‌ها، هنر و واقعیت و مرز بندی تصنعی انسان و جاذبه جنسی. این فراروی از روزمرگی با اینکه در آن از اصطلاحات روزمره استفاده می‌شود و این به دل آتش زدن‌های سیاوشانه شاید سمبلی باشد از انسان در حال گذار ایرانی. انسانی به کلی بازنده اما امیدوار. دلزده از سیستم از نظام‌های ارجاع رسمی و قوانین مسلط عرفی و قانون. انجیل عبدالرضایی قانون پدرخوانده است. قانونی که در تمام مراحل از خودش سلب مشروعیت می‌کند تا مشروعیت جامعه و نظام گفتاری آن را به چالش بکشد. بدکاری در تلاش است تا اریستوکرات‌ها و قانونگزاران مدرسی مسلک مسلط را به رنسانس معرفی کند. حرکتی بر خلاف جریان رودخانه و در جستجوی «زیبا‌ترین مرگ‌ها…»

بدکاری

نشر ناکجا

11,90€

614034_103e8f4ab0ae4536a38b319d3eb437ed~

علی عبدالرضایی

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

Image-empty-state_edited.png
نشر چشمه

9.9$

bottom of page