top of page

نتایج جستجو

269 results found for "ژان تولی"

  • پرواز در ظلمت: زندگانی سیاسی شاپور بختیار

    ولی این اشخاص متقی و وطن‌پرست این کشتی را به ساحل نخواهند رسانید.

  • داریوش آشوری از ترجمه تا فرهنگ‌نویسی، از جُستارنویسی تا فرهنگ‌سازی

    و واژگانی خاص خود دارد که او را از هرکس دیگر متمایز می‌کند، حتی از تقلیدکنندگانش، چرا که او هرگز از تولید

  • نگاهی به زندگی و آثار غلامحسین ساعدی

    مبارزه با رژيم شاه در زندان گذرانده بود دستگير و بعد اعدام كردند و يك شب به اتاق زير شيروانی من ريختند ولی مدتی با عده ای زندگی جمعی داشتم ولی مدام جا عوض می كردم.

  • نویسنده ایی که سلطان پاریس شد؛ دقایقی با خالق سه تنفگدار

    نام ایستگاه «الکساندر دوما» نام‌گذاری شد و در سال ۲۰۰۲ میلادی دولت فرانسه به مناسبت دویستمین سالگرد تولد

  • نمایشگاه کتاب ناکجا ۱۳۹۵

    همچنین از نویسندگان صاحب نامی مانند گابریل گارسیا مارکز، یون فوسه، ژان آنوی، ژوزه ساراماگو، کارلوس فوئنتس خورخه لوئیس بورخس، تاگور، جیمز جویس، امین معلوف، برتولت برشت، برنار ماری کلتس، اریک امانوئل اشمیت، ژان

  • چهره ای کلیدی در فلسفه روشنگری؛ فرانسوا ولتر

    او با تولیدات ادبی و اعتقادات سیاسی‌اش، اثر خود را در عصر خود بر جای گذاشت.

  • یادداشتی از محسن یلفانی درباره‌ی رمان «یک نفر که عضو پینک‌فلوید نبود»

    تنها تصویر با خاطرۀ سمج و نوستالژیک قوطی فلزی خالی‌ای که توی جوی پرآب خیابان شانزده آذر افتاده و تلق

  • یادداشت حمید فروغ بر رمان یک نفر که عضو پینک فلوید نبود

    شلوغ کن، آن پسر همیشه مست، آن مرد له شده زیر باتوم، یا آن عاشق‌پیشه کوچه‌های اقدسیه؟ شاید قوطی فلزی توی

  • به مناسبت سالروز تولد یاسمینا رضا، چند فصل اول رمان هیچ‌‌کجا که تا به حال به فارسی ترجمه نشده است

    کودکی ما کجا رفته است؟ از این روزهای گذشته که آرام گذراندیم باید گه‌گاهی تصویری نورانی. خاطره‌ای برق‌آسا به یادمان بازگردد… اما هیچ چیز بازنمی‌گردد. هیچ چیز قوی‌تر از میل به فراموشی نیست… یاسمینا رضا از کودکی می‌گوید، از دخترش، پسرش، دوستش، پدر و مادرش و خودش… از بهشت از دست رفته… هیچ‌کجا یکی از صمیمی‌ترین آثار یاسمینا رضا است که تا به حال به فارسی ترجمه نشده است. هیچ‌کجا یاسمینا رضا به یاد آندره‌آ پرالتا به مویرا آلتا دختر کوچک کیف ‌مدرسه‌اش را می‌کشد و راه می‌رود. ده ‌بار رویش را برمی‌گرداند، ده بار، با کیف مدرسه‌اش، با کاپشن بزرگ فضانوردی‌اش، می‌ایستد یا نمی‌ایستد تا دستی تکان بدهد، همچنان لبخندزنان، همچنان شادمان، تنها صبح زود به سوی مدرسه می‌رود، تنها نبش کوچه می‌پیچد، نیمه‌اش پنهان پشت درختان، همچنان حقه‌ای میابد تا مادرش را از میان نرده‌های پارک دریابد و با مهر لبخند بزند و باز بوسه‌ای بفرستد و با کیف مدرسه‌اش، کلاه و کاپشن‌اش ناپدید شود. مادرش هم که از بالکن این شبح دوست‌داشتنی را می‌بیند و او را غرق بوسه‌هایی می‌کند که با کف دست به سویش می‌دمد و با شادمانی در پیراهن خواب نازکش برایش دست تکان می‌دهد و لبخند می‌زند و در سرما می‌بوسد، با دلی تنگ از این‌که دخترک را می‌بیند که دور می‌شود همان‌گونه که در زمان دور خواهد شد، همان‌گونه که دیگر نخواهد خواست من این‌جا باشم، پشت این پنجره که دست تکان بدهم، که این‌جا باشم، مامانش خم‌شده روی بالکن و او ناشی و بامحبت، قل‌قلیِ شادی با کیف مدرسه‌اش که پشت سرش می‌کشد. به راهنمایی می‌رود، به واژه‌ی راهنمایی دل‌بستگی دارد، وقتی می‌گویم دبیرستان، می‌گوید راهنمایی مامان. کفش‌های کتانی می‌پوشد، یک کاپشن آبی روشن و یک کلاه سفید. همان‌گونه راه می‌رود که همه‌ در این سن راه می‌روند، کمی روی پاشنه، کمی سریع، کیف مدرسه‌اش کوله‌پشتی‌ست. (درباره‌ی سنگینی‌اش نمی‌خواهم حرفی بزنم). در امتداد نرده‌های پارک راه می‌رود و رویش را برمی‌گرداند تا از من خداحافظی کند. باز کمی می‌رود، نبش کوچه می‌پیچد، زمستان که می‌شود مدت بیشتری می‌بینمش چون برگی روی درختان نیست. آخرین دست را تکان می‌دهد پیش از اینکه پشت دیوار ساختمان محو شود. وقتی محو می‌شوی تسکین میابم چرا که اگر نمی‌شدی هرگز این پنجره را ترک نمی‌کردم، همیشه همین‌جا می‌ماندم، پیکری برجامانده، دستی تکان می‌دادم، تا تو نقطه‌ای بیش نشوی. پیچ می‌خورد و از سکوی شیرجه می‌پرد، سرش را از آب بیرون می‌آورد و نگاهم می‌کند، برق می‌زند، نگاهش از من چیزی نمی‌پرسد، از فرط شادی می‌درخشد، آب صورتش را برق انداخته، سوار چیزی مانند تشکی گرد می‌شود، با بازوانش پارو می‌زند، دور خودش می‌چرخد، تشک واژگون می‌شود، غرق می‌شود، می‌خندد، سر از آب بیرون می‌آورد، خودش را به لبه‌ی استخر می‌رساند، به سکوی شیرجه آویزان می‌شود، از آن بالا می‌رود، از آن بالا می‌گوید با پا شیرجه می‌زنم، امیدوارم با سینه نیایم، می‌گوید با سینه نیامده‌ام! دوباره روی سکو می‌رود، سیزده سالش است، بدنش بدن کوچک زنانه است، می‌گوید نگاه کن مامان، جفت‌پا روی تشک صورتی می‌پرد، غرق می‌شود، به سمت کم‌عمق استخر می‌رود، ملق می‌زند، دوباره ملق می‌زند و باز هم ملق روی ملق… امروز می‌نویسم : تو پانزده ساله شده‌ای. (تقریباً) هرگز از تو عکسی نگرفته‌ام اما از تو نوشته‌ام. چندین عکس مکتوب، در سنین مختلف، از کودکی‌ات گرفته‌ام. در آن‌ها واضح‌تر از هر تصویری تو را میابم. تو اما مطمئن نیستی این نوشته‌ها را دوست بداری. پیشاپیش و از پیش جریحه‌دارت می‌کنند. دوست نداری آن‌ها را بخوانی و دلت نمی‌خواهد منتشر بشوند. تازه، خودت گفته بودی، که نامه‌هایی را که وقتی اردو رفته بودی برایت فرستاده بودم، دور انداختی. درباره‌ی انتشارشان مدت‌ها تأمل کردم. قصه‌هایی که درباره‌ی تو و برادرت در «هامرکلاویر» نگاشته شدند قرار نبود هرگز منتشر شوند. با این وجود انتشارشان به‌جا بود چرا که آن قصه‌ها از من و شما نمی‌گویند، از چیز دیگری می‌گویند. زمانی بود که برای خودت گل‌های هندسی می‌کشیدی. گه‌گاهی که شب به خانه برمی‌گشتم یک گل هندسی کوچک روی تختخوابم پیدا می‌کردم. آن چیزی که بیشتر از همه تحت تأثیر قرارم می‌داد، این بود که تنها بود، بدون هیچ یادداشتی، همین‌گونه در سکوت آن‌جا گذاشته شده بود. (هیچ کجا | یاسمینا رضا | ترجمه تینوش نظم‌جو) به زودی در نشر ناکجا #سهروایتاززندگی

  • سویه‌های زیبایی و سبک‌شناختی در اسفار کاتبان خسروی

    هدف از گزینش این شیوه، کوتاه کردن یک صحنه و ارائه‌ی اطلاعات مجزا از هم ولی مهم درباره‌ی زندگی گذشته‌ی در صحنه‌ی اعدام کودکان و فرزندان شاه منصور“وصفی از سکنات نوباوگان سطان نیامده ولی حالا من باید بدین دور می‌دانم که از دستم دلتنگی؛ ولی ترا به امّت قسم به حرف‌هام [حرفام] گوش بده.

  • سعی می‌کنم به همه چیز بخندم…

    ولی هیچ رمانی جای این همه آدم را ندارد. به این معنا همه‌ی این آدم‌هایی که توی کارهای من هستند خود من هستند. من البته تمام نوشته هایت را نخوانده‌ام، رمان‌ها را خوانده‌ام ولی نمایشنامه‌ها را نخوانده‌ام،  ولی به ولی به طور کلی نوشتن از زبان راوی زن آسان نیست (برای مردان البته). من به او گفتم که من کتابها را می‌دهم، ولی بیشتر آنها در ایران قابل چاپ نیستند.

  • نگاهی به مجموعه شعر «سنگ های نه ماهه»- روجا چمنکار

    تغییر در ساختمان متعارف جمله، که‌ این رویه گاهی نزدیک به آشنایی زدایی‌های فرمالیسم دهه هفتاد می‌شود ولی /شب‌های ولی عصر وپنجره پاریس هم/آرامم نمی‌کند دیگر” صفحه 35-این زبان ساده وروان مخاطب را به ادامه خود دهنده روایت در کار او دیده می‌شود اما آنقدر خط بین آن پاره‌پاره است که حضور روایت در نسبیت قرار می‌گیرد ولی اما رویکرد سیلویا در مجموعه‌های بعدی خود دیگر رویکردی صرفاً اسطوره‌ای نیست ولی مشخص است که اسطوره در اجرا می‌شود، شیوا، سنگ‌های باستانی،خدایان،ماه و… شعر او الهه مهربان و عاشقی‌ست که به سنگ مسخ شده است ولی

Perse En Poche
La Librairie du Monde Persan​

11 Rue Edmond Roger, 75015 Paris
Métro : Commerce ou Charles Michel

Tel : 01.45.74.99.86


info@naakojaa.com

با روش‌های زیر می‌توانید از ناکجا خرید کنید

  • Facebook Clean
  • Twitter Clean
  • White Instagram Icon
  • White YouTube Icon

ناکجا نام ثبت شده موسسه اتوپیا است و مطالب تولیدی این سایت طبق قوانین حقوقی کشور فرانسه محافظت می شوند.

© Copyright 2012-2022 Naakojaaketab.com, All rights reserved

bottom of page