top of page

نتایج جستجو

487 results found with an empty search

  • یادداشتی از محسن یلفانی درباره‌ی رمان «یک نفر که عضو پینک‌فلوید نبود»

    یادداشتی از «محسن یلفانی» نویسنده و نمایشنامه‌نویس درباره‌ی رمان «یک‌نفر که عضو پینک فلوید نبود» نوشته‌ی امید کشتکار خواندن رمان «یک نفر که عضو پیک فلوید نبود.» کار آسان و دلپذیری نیست. در واقع خیلی هم سخت است. سخت و تلخ و خشن و آزاردهنده‌. با این حال شروعش که می‌کنید، بعید است که یک سره تا پایان نخوانید. بخصوص که خالی از لحظه‌های آرامش و زیبانی هم نیست. همین طور عشق و جوانی – بیشتر جوانی تا عشق. امّا این لحظه‌ها نیز مثل قطره‌های روشن و صاف آب ناچار از شیارهای تیز و تند حوادث می‌گذرند و به تیزاب یخ‌زده‌ای در ذهن قهرمان داستان – و خواننده — تبدیل می‌شوند. راه نجات که نه، مجال تنفسی اگر هست، در سرمای نافذ صبحی بی‌آفتاب است بر سنگ‌های یخ‌زدۀ میدان سن میشل پاریس، با یک قوطی آبجو که فقط نویسنده‌ای مثل امید کشتکار جراًت می‌کند صریح و بی‌پرده بگوید کجا جایش می‌دهد. ظاهراً تنها نسلی که با انقلاب به عرصه رسید، نبود که سر ناسازگاری با زمانه گذاشت و وحشیانه هم کیفر دید. (برخی، بیشتر از سر تحقیر تا تحبیب، آنها را «شصتی‌ها» نام گذاشته‌اند.) نویسندۀ «یک نفر که عضو پینک فلوید هم نبود.» به ما می‌گوید در میان آنها هم که در ۱۳۵۷ متولّد شدند، کسانی بودند که در چنگال‌های بی‌رحم انقلاب — یا نعشی که از آن روی دست ملّت مانده — گرفتار آمدند و تنها با گذشتن از درون شعله‌های شکنجه و تحقیر، با هویتی پاره پاره و روحی زخمی جان به در بردند. در صحنه‌ای، واقعی یا خیالی، از صحنه‌های درهم گوریده و بیش از آشفتۀ رمان، مردی میان‌سال، «یک نفر…» را از کوچه باغی به خانۀ متروکی می‌برد تا در آنجا چند گونی کتاب را در باغچه بریزد و آتش بزند. کتاب‌های جلد سفید، که بر جلد یکی از آنها ماهی ظریف و مفلوکی هم خودنمائی می‌کند. کتاب‌هاپی که مثل کفترهای راه گم کرده خبر رسیدن انقلاب را ‌دادند و خود چند سالی بعد به دست صاحبان و خوانندگان احتمالی‌شان به آتش کشیده شدند… «یک نفر که عضو پینک فلوید هم نبود.» چنان سریع و فشرده نوشته شده که به زحمت می‌توان چکیده‌ای از آن به دست داد. امّا با چنان فوریتی نوشته شده و از چنان احساس گریزناپذیری سرشار است که هر گونه تعبیر و تفسیر را بی‌مورد و به تعارف تبدیل می‌کند. أنچه بیش از هر چیز خوانندۀ مبتلا را مجذوب می‌کند، فوران نیروی مهارناپذیر شور جوانی و عشق است که گاه از منفذ سپاه سیاه نهی از منکر می‌گذرد تا در کوچه‌های خلوت اقدسیه کام خود را از دنیا بگیرد؛ گاه در فریاد مردمی که در چارراه‌های خیابان انقلاب خشم و فریب‌خوردگی خود را فریاد می‌کنند، شریک می‌شود؛ تا در بیغوله‌ای که فقط کهریزک را به خاطر می‌آورد، سهم خود را تمام و کمال از این ودیعۀ الهی دریافت کند و به صورت لاشه‌ای نیمه‌جان به گوشۀ خیابانی افکنده شود. «یک نفر که عضو پینک فلوید نبود.» نگران شکل و محتوی هم نیست. و چون از این گونه نگرانی‌ها آزاد است، شکل و زبان و ضرب مناسب خود را یافته است. ضرب و زبان سریع، بی‌وقفه و بی‌حوصلۀ زمان ما. ضرب و زبانی که سینما به ارمغان آورد و خود هر چه بیشتر بدان سرعت داد. بدا به حال جوانان کهن که به ضرب و زبان زمان خود خو گرفته‌اند. زبان این «یک نفر…» از فرازهای ادبی و توصیف‌های بلاغی بی‌بهره و بی‌نیاز است. زبانی است موجز و مؤثر و کارآ که خوشبختانه ربطی هم به فارسی اجق وجق برخی رمان‌های اوّل نویسندگان جوان ندارد. تنها تصویر با خاطرۀ سمج و نوستالژیک قوطی فلزی خالی‌ای که توی جوی پرآب خیابان شانزده آذر افتاده و تلق تلوق کنان در سراسر رمان رو به پائین می‌غلتد و دست از سر «یک نفر…» و خواننده برنمی‌دارد، کافی است تا ما را نسبت به قدرت و اصالت و تازگی کار امید کشتکار مطمئن کند. م. یلفانی #یکنفرکهعضوپینکفلویدنبود

  • فاجعه‌ای که تبديل به یک قصه‌ قابل لمس شد – گفت‌وگوی ایران‌وایر با مانا نیستانی

    محمد تنگستانی سال گذشته هشت ناشر مستقل ایرانی، در لندن نمایشگاه کتابی برپا کردند که مورد استقبال مخاطب و رسانه‌ها قرار گرفت. امسال همزمان با  نمایشگاه کتاب تهران مابقی ناشران مستقل خارج از ایران به این رویداد هنری پیوستند و در شهرهایی مانند پاریس، کلن، آمستردام و لوس‌آنجلس دومین دوره این نمایشگاه را باعنوان » نمایشگاه کتاب تهران – بدون سانسور» را برپا کردند. در معرفی این رویداد هنری، آمده بود: اگر قرار است نمایشگاه کتاب تهران فرصتی برای معرفی کتاب و ناشران فارسی‌زبان و آثاری که در این سال‌ها منتشرشده‌اند باشد، دلیلی وجود ندارد برای اینکه تنها کتاب‌هایی که زیر تیغ سانسور می‌روند در این فرصت رونمایی شوند و اگر سانسورگران حضور کتاب‌های سانسور نشده را در تهران نمی‌تابند، ما نمایشگاه کتاب تهرانمان را خارج از مرز ایران برگزار می‌کنیم و خواننده فارسی‌زبان را از خواندن کتاب فارسی بدون سانسور محروم نمی‌کنیم. در دهه‌های گذشته مبارزه و مخالفت با سانسور کتاب یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های برخی از نویسندگان ایرانی بوده است.  ایران‌وایر به دلیل برپایی این رویداد فرهنگی و در راستای مبارزه با سانسور با تعدادی از ناشران و نویسندگانی که در آن نمایشگاه شرکت کرده بودند گفت‌وگو کرده است. در ادامه گفت‌‌وگو با مانا نیستانی را می‌خوانید.  در این نمایشگاه کتاب «ملاقات با عنکبوت» شامل طرح و نوشته این کارتونیسست ۴۴ ساله زاده تهران از سوی انتشارات ناکجا به دو زبان فارسی و فرانسه عرضه شده بود. آقای نیستانی یکی از مطرح‌ترین کارتونیست‌های ایرانی در اروپا، در حال حاضر علاوه بر همکاری با ایران‌وایر با رسانه‌‌هایی مانند حلزون و رادیو فردا همکاری می‌کنند. نویسنده کتاب «ملاقات با عنکبوت» در تعریف کتاب مصور می‌گوید: ـ معادل فارسى مشخص برابر “كميك بوك” (كتاب كميك) يا “گرافيك نوول” سراغ ندارم، “داستان مصور” هم تركيب چندان گويايى نيست چون هر داستانى كه تصوير يا تصويرهايى مزين‌اش كرده باشد مصور است.  تصوير در كتاب كميك اما تزيينى نيست، در اين نوع كتاب، ماجرايى از خلال تصاوير و كادرهاى پياپى تعريف مى شود. کتاب‌‌های منتشر شده کمیک بوک در ایران، تا کنون  یا ترجمه بوده‌اند، یا وابسته به ارگان‌های دولتی در راستای آموزش مفاهیم مذهبی و جنگ هشت ساله ایران و عراق.  کمتر طراح و نویسنده‌ای ایرانی تا کنون به سراغ خلق و عرضه این ژانر هنری_ادبی رفته است، در حالی که مخاطب فارسی زبان از کمیک‌بوک‌های ترجمه شده استقبال خوبی داشته است. در نمایشگاه کتاب تهران – بدون سانسور کتاب مانا نیستانی پرفروش‌ترین کتاب در این رویداد هنری بود. علت مهجور ماندن این ژانر در صنعت نشر و چاپ ناشران خصوصی و مستقل ایرانی چیست؟ ـ دلايل متنوعی دارد، صنعت كتاب كميك در مقاطعى در دنيا جزو پول‌سازترين‌ها بود، يك كار گروهى و حرفه‌اى تمام عيار است. يعنى سرمايه گذار درست و حسابى مي‌خواهد. در ايران بابت تيراژ پايين كتاب و تضمين نبودن برگشت مالى كسى خطر نمي‌كند جز مراكز دولتى و حكومتى كه طبعا دنبال محصولات تبليغى و سفارشى‌اند و حاصلش را در حوزه انيميشن بارها ديده‌ايم. بگذريم كه در ايران، هنوز كتاب‌هاى كميك را زيرمجموعه كودك و نوجوان تلقى مي‌كنند در حالى كه اينطور نيست و مخاطب بسيارى از محصولات مثل كارهاى خود من كاملا بزرگسالان هستند. از طرفى سياستگزاران فرهنگى ايران خصوصا در كانون پرورش و نهادهاى اين چنينى بعد از انقلاب، كاميك بوك را حامل ارزشأهاى غربى و همچنين مضر براى قوه تخيل كودكان، تشخيص دادند و تا سال‌ها جلوى انتشار مجموعه‌هايى مثل تن تن، آستريكس و لاكى لوك را كه پيش از انقلاب ترجمه مى‌شدند را گرفتند. تمام اين‌ها دست به دست هم داده تا صنعت كميك در ايران پا نگيرد. در سال‌های گذشته، مانا نیستانی چندین جلد کتاب کمیک به زبان‌های فرانسوی و انگلیسی چاپ و عرضه کرده است. پرداختن به موضوعات اروتیک و یا اشاره به وضعیت‌های عاطفی و جنسی در روایت‌های داستانیِ در  گرافيك نوول در ادبیات جهان امری عادی و متداول است. در کتاب‌هایی که شما تا کنون  منتشر کرده‌اید، یا به موضوعات اروتیک عاطفی نپرداخته‌اید و یا پرداختی سطحی به قول معروف ممیزی شده داشته‌اید. این نپرداختن گزارشی از وضعیت فکری جامعه مادر شماست  یا به نوعی خود‌سانسوری؟ ـ كتاب آخر من، ملاقات با عنكبوت درباره قتل زنجيره‌اى چهارده زن است اما هيچ قتلى را هم مستقيما نشان نداده‌ام. دلم نمی‌خواهد سكس يا خشونت را محض جذابيتش به نمايش بكشم- اگر داستان‌هاى صرفا مفرح و سرگرم كننده‌اى بودند شايد چنين می‌كردم. در داستان‌هايى كه تا کنون روايت كرده‌ام احساس می‌كنم بيش از اين نياز به اروتيسيزمِ رو و سطحى نداشته‌اند. طرح داستان فضایی داشته باشد و نیاز باشد استفاده خواهم كرد، شايد هم خودسانسورى ناخودآگاه دخيل بوده اما دوست ندارم مثل بچه‌هاى كوچكى باشم كه تازه اسم عقب و جلويشان را ياد گرفته‌اند و اصرار دارند بلندبلند دادش بزنند. در هنر و ادبیات ایران معاصر کمتر هنرمندی وجود دارد که دغدغه‌هایی جهانی داشته باشد و اغلب درگیر موضوعات بومی و ایرانی هستند. بعد انتظار عرضه آثارشان در مارکت‌های جهانی را دارند. آیا به واسطه ترجمه یک اثر می‌شود گمان کرد آن اثر استعداد عرضه در مارکتی جهانی را دارد؟ ـ فكر كنم كيفيت اثر است كه آن را قابل عرضه در بازار جهانى می‌كند و البته نقش ترجمه خوب را اصلا نمى‌شود انكار كرد كه بازآفرينى  اثر در زبانى ديگر است. ماركز را همه دوست دارند بشدت هم بومى است همان‌طور رمان‌هاى پل اوستر که  بوى نيويورك می‌دهند. موراكامى شديدا ژاپنى است، “كافكا در كرانه”‌اش همزمان حس و حال مانگاها و فيلم‌هاى اشباح‌شان را با هم دارد. کتاب «ملاقات با عنکبوت» به دو زبان فارسی و فرانسه منتشر و عرضه شده است، چه وجه فرهنگیِ مشترکی برای مخاطب ایرانی و فرانسوی دارد؟ ـ گمان می‌کنم مخاطب ايرانى با داستانى روبروست كه حتى اگر اصلش را نشنيده باشد پس‌زمينه‌ها، سازوكارهاى اجتماعى و فرهنگى و سياسى‌اش را خوب می‌شناسد و ارتباط برقرار مى‌كند مخاطب فرانسوى اما بايد تمام اينها را از خلال داستان كم‌كم كشف كند يا با مطالعات جنبى دانسته‌هايش را ارتقا بدهد تا بتواند جريان را هضم كند. بنابر تجربه من، مخاطب فرانسوى اين كشف و ياد گرفتن را دوست دارد. در بین‌کارتونیست‌های ایرانی، کمتر کارتونیستی را سراغ دارم که مانند شما هم در ژانر کاروتون‌های رسانه‌ای موفق بوده باشد و هم در کارتون‌های هنری، در این کتاب‌ تفکر و نگاه  رسانه‌ای شما غالب بوده  است؟ ـ در بخشى از كتاب “پروست چگونه می‌تواند زندگی شما را دگرگون کند” آلن دو باتن توضيح می‌دهد كه اگر خط داستانى آناكارنينا را تبديل به تيتر خبرى روزنامه‌اى كنيم، چيزى شبيه اين می‌شود: “زنى در فلان شهر روسيه خودش را جلوى قطارى انداخت و جان باخت” خبرى كه لابه‌لاى ساير اخبار صفحه حوادث گم می‌شود و كسى تشخصى برايش قائل نيست، كار تولستوى- رمان‌نويس آن است كه از دل اين تيتر خشك شخصيت‌هایی با گوشت و پوست درآورد كه سرنوشت‌شان  براى مخاطب مهم است. سعى من به عنوان نويسنده رمان گرافيكى همين بوده، مساله‌اى ژورناليستى يا به قول شما رسانه‌اى را تبديل به قصه‌اى قابل لمس كنم. مسئله‌ای كه نبايد فراموش شود اين است كه مخاطب، چه ایرانی و چه فرانسوی با وجه كارتونيست و طنزپرداز من در اين كتابِ مصور جدى و سياه، كمتر طرف است. لینک مطلب #ملاقاتباعنکبوت

  • مهمان امروز ما یک‌نفر است که عضو پینک‌فلوید نبود – گفت‌وگوی ایران وایر با امید کشتکار

    محمد تنگستانی تصور کنید آینه چسبیده به شیشه یک پیکان چهل و هشت با قالپاق‌های خورشیدی هستید. پیکانی نارنجی، اسپرت شده، با پخش پایونیر و دو باند سونی و روکش‌هایی که جا به جا از سر بی‌احتیاطی با آتش سیگار سوخته است. من شاعر و روزنامه‌نگار و راننده این پیکان هستم. برای امرار معاش مسافرکشی می‌کنم. از مبدا تا مقصد‌، در خط ثابت یا شهر مشخص هم کار نمی‌کنم. اهل سفر، جاده‌ و معاشرت با آدم‌‌های غریبه‌ام. هرهفته به یک شهر سفر می‌کنم. مسافرهای من سه جنسیت دارند: زن، مرد و دگرباش. در هر مسیر با مسافر‌انم یک موضوع مطرح می‌کنم. اینطوری هم طول مسیر مسافرها را خسته نمی‌کند و هم از ترافیک و دیگر مشکلات شهری و جاده‌ای کلافه و عصبی نمی‌شوند. شما هم که آینه جلوی این تاکسی هستید و مخاطب و شاهد بحث‌های مسافران من. در این بین اگر شماره تلفن یا شناسه فیس‌بوک و اینستاگرام بین مسافرها رد و بدل شد، زیر سبیلی رد می‌کنم. تخمه می‌شکنم، خوردنی تعارف می‌کنم و می‌رانم. گاهی هم وارد بحث می‌شوم. به قول معروف راننده‌ای مشتی‌ام. اما بیشتر اوقات غرق رویای تیتر روزنامه‌ها، نان شب و یا دختری هستم با قدی بلند و چشمانی عفونت کرده که سال‌هاست بیست و دو ساله باقی مانده است و خبری از او ندارم. شما هم می‌توانید با هشتگ تاکسی‌_وایر در اینستاگرام و توییتر مسافر مجازی این پیکان نارنجی رنگ باشید، یا موضوعات مورد علاقه‌تان را مطرح کنید تا من با مسافرانم در میان بگذارم. مهمان امروز تاکسی‌وایر، امید کشتکار است. امید روزنامه‌‌نگار، نویسنده و طراح است. چند روز پیش اولین رمان امید به نام «یک‌نفر که عضو پینک فلوید نبود» توسط انتشارات ناکجا عرضه شد و به این دلیل من امید را دعوت کرده‌ام تا هم در مورد اثر جدیدش و هم لذت نوشتن بدون سانسور حرف بزنیم. امید سی‌و هشت سال سن دارد، مثل خودم من، کم مو هست و قد متوسطی دارد. ارتباط با امید کار ساده و راحتی نیست، در یک کلام امید روابط عمومی خوبی ندارد اما دل مهربانی دارد. در سال‌های گذشته اگر مخاطب مجلات اینترنتی منتشر شده در بیرون از ایران بوده باشد قاعدتا با طراحی‌ و صفحه‌آرایی‌ امید آشنایی دارید. به باور من بودن امید کشتکار در کادر فنی مجلاتی که  توانسته‌اند رضایت شما را جلب کنند، اهمیت به‌سزایی داشته است. مبدا امروز ما آریا شهر و مقصد ما شهر زیبا‌ است. برخی این باور هستند که عصر توییتر است و نهایتا کوتاه نویسی، گمان می‌کنند مخاطب حوصله  و وقت خواندن رمان ندارد، البته بعید می‌دانم این افراد نسبت به زمان، در رمان آگاهی  داشته باشند. چطور شد به سراغ این ژانر ادبی رفتید؟ ـ تاریخ انسان همیشه با داستان و داستان‌گویی در هم آمیخته بوده. از ابتدای یک‌جانشینی و تشکیل جوامع انسانی داستان‌سرایی در شکل‌های مختلف از نقالی گرفته تا پرده‌خوانی و شکل‌های دیگر حتی نمایشی در بین آدم‌ها رواج داشته است. به‌نظر من در زمان حاضر هم وضعیت تفاوت چندانی نکرده است. علاقه‌ مردم به سینما رفتن و فیلم دیدن هم از همین‌جا نشات می‌گیرد. بیایم نگاه کنیم به این‌که در همین شبکه‌های اجتماعی چقدر انواع مختلف داستان و حکایت و حتی روایت‌های پندآمیز اخلاقی (که به‌هرحال بخشی از ادبیات داستانی هستند) دست‌به‌دست می‌شود. کوتاه‌نویسی به واسطه‌ی ارتباطات اینترنتی چندسالی‌ست که رواج پیدا کرده و مختص به توییتر یا حتی فیس‌بوک نیست. از زمان وبلاگ‌ها این بحث وجود داشت که مخاطب اینترنتی علاقه‌ای به خواندن متن‌های طولانی ندارد. اما به‌نظر من مخاطب جدی ادبیات هرچند که ممکن است بخشی از زمانش را پای شبکه‌های اجتماعی بگذارد اما در نهایت رمان و ادبیات مخاطب خود را دارد و در آینده هم خواهد داشت. به‌ نظر من باید به پدیده‌ شبکه‌های اجتماعی و نسبت‌شان با رمان و ادبیات دید مثبتی داشت. چون امکانی که این ارتباطات مجازی برای معرفی آثار چاپ شده و یا کتاب‌های الکترونیکی فراهم کرده‌اند قبلا مهیا نبود. اواسط دهه‌ هفتاد من با تعدادی از دوستانم شبه‌ مجله‌ای داستانی منتشر می‌کردیم. برای تکثیر و معرفی و پخش این مجله با آن تیراژ محدود واقعا مشکل داشتیم و در نهایت اکثر مخاطب‌های بالقوه را از دست می‌دادیم. اما اگر امروز همان تیم با همان ایده بخواهد دست‌به‌کار شود با امکانات وب‌سایت و توییتر و فیس‌بوک و تلگرام و امثالهم می‌تواند چندین‌برابر بیشتر مخاطب داشته باشد. از این منظر من فکر می‌کنم باید به شبکه‌های مجازی با دید مثبت نگاه کرد. ضمن این‌که ادبیات در نهایت راه خودش را پیدا می‌کند و مخاطبش را خواهد یافت. «یک‌نفر که عضو پینک‌فلوید نبود»، رمان کوتاهی است ولی از نظر زمانی یک روایت چندساله را در برمی‌گیرد و شخصیت اصلی داستان مدام در خاطراتش در زمان رفت و آمد می‌کند. این داستان می‌تواند در ژانر رئالیسم جادویی طبقه‌بندی شود هرچند که لزوما تمام مختصات آن را ندارد. این کتاب ماجرای سرگشتگی آدم‌هایی است که ناچار می‌شوند تن به تبعید و مهاجرت بدهند و در عین حال همیشه گذشته‌ خود را همراه خواهند داشت. ولی نباید از یاد ببریم که داستان آن‌ها لزوما تلخ و سیاه نخواهد بود. در این رمان سعی کرده‌ام   بستری از روایت عاشقانه را خلق کنم، هرچند که شکل عاشقانه‌ داستان هم تفاوت زیادی با عاشقانه‌های مرسوم دارد. شاید ساده‌تر بشود گفت که «یک‌نفر که عضو پینک‌فلوید نبود»  رمانی است درباره‌ی انسان، با تمام پیچیدگی‌هایی که دارد. داستانی است درباره‌ حرکت آدمی در جغرافیا و در خودش. در بستر این حرکت و این روایت‌های عاشقانه و البته اروتیک، ما گذر مختصری هم به تاریخ سیاسی این چندساله می‌کنیم. به‌واسطه‌ روایت داستان شخصیت اصلی گریزی به جنبش سبز زده‌ام و حتی قبل‌تر و دهه‌ی شصت. بگذار داستان کتاب را لو ندهم و بیشتر از این از ماجرا چیزی نگویم. چند سالی که بیرون‌ از ایران زندگی کنید، بنا به شرایط اجتماعی کشوری که در آن تبعید و یا اقامت دارید، خودسانسوری‌هایی که  هنگام خلق اثر همیشه با شما بوده، کم‌ می‌شود، اما هرگز از بین نمی‌رود. نوشتن بدون سانسور و خودسانسوری برای شما چگونه تجربه‌ای بود؟ ـ برای من نوشتن بدون این‌که به سانسور و ممیزی فکر کنم تجربه‌ عجیب و هیجان‌انگیزی بود. این‌که می‌توانم آزادانه از هرچیزی بنویسم و هر کلمه و داستانی را روایت کنم. اصلا نمی‌توانم تصور کنم که اگر مجبور به خودسانسوری بودم این کتاب چه سرانجامی پیدا می‌کرد و آیا هرگز نوشته می‌شد یا نه. مثلا بخش‌هایی از داستان اشارات مستقیم به وقایع سیاسی دارد یا بخش‌هایی شرح روابط جنسی و هم‌خوابگی است. جدا از این‌که وقتی آزاد و بدون سانسور می‌نویسی تا چه حد می‌توانی خلاقیت خود را گسترش بدهی، تصور این‌که خودسانسوری به واسطه‌ سال‌ها نوشتن زیر سایه‌ تیغ، درونمان ته‌نشست کرده رهایم نمی‌کرد. به همین دلیل تمام تلاشم را کردم تا بی‌پرواتر و واقعی‌تر بنویسم. هرچند که بعدها در بازنویسی‌های متعدد، بخشی‌هایی از بی‌پروایی‌ها را به دلایل صرفا ادبی و داستانی کنار گذاشتم، اما تمام تلاشم در نهایت رها نوشتن بود. البته فراموش نکنیم که سانسور و خودسانسوری صرفا پدیده‌ای دولتی و در ارتباط با جمهوری اسلامی نیست. ما ده‌ها شکل دیگر سانسور داریم که از جامعه و آدم‌های دوروبرمان می‌آید. مثلا خیلی‌ها با وجود این‌که کتاب‌خوان هستند هنوز هم با اشارات جنسی در داستان و حتی سینما مشکل دارند. در حالی که که اگر سکس و سیاست و اعتراض را از ادبیات حذف کنیم دیگر چه‌چیزی از آن باقی می‌ماند؟ ولی ذهن سانسورزده نمی‌تواند درک کند که می‌شود آزاد و بدون دغدغه نوشت. جامعه در رفتار عادی خود خیلی وقت‌ها بدون سانسور حرف می‌زند و رفتار می‌کند اما به محض این‌که پای ادبیات به میان می‌آید توقع داریم نویسنده پاکیزه و بنا به روش‌های کلاسیک اخلاقی بنویسد. مثلا اصطلاح ساده‌ی «به گا رفتن» که در کلام عادی مردم به وفور یافت می‌شود اگر در ادبیات استفاده شود اسمش می‌شود پرده‌دری اخلاقی یا مثلا بردن نام اعضای جنسی انسان که حتی من هم الان نمی‌دانم آیا در رسانه‌ شما سانسور می‌شود یا نه. قاعدتا تا زمانی که خطاب به کسی نباشد، هم قابل انتشار است و هم می‌توان در مورد استفاده بجا و درست از هر واژه و ترکیبی در ادبیات حرف زد. علاوه بر روزنامه‌نگاری و داستان نویسی، به شکل حرفه‌ای طراحی می‌کنید. فکر نمی‌کنی در عرضه و چاپ کتاب، اغلب ناشران ایرانی  در بخش طراحی جلد با مشکلات عمده و بزرگی رو‌به‌رو هستند؟ ـ این مشکلی که اشاره کردید واقعا ریشه‌دار است. علاوه بر طراحی جلد، ما در بخش صفحه‌آرایی و کلا در زمینه‌ فنی و هنری مشکلات عدیده‌ای در بخش نشر خصوصا در میان ناشران خارج از کشور داریم. یک بخشی از این مشکلات برمی‌گردد به این‌که نیروی متخصص در زمینه‌ گرافیک و کلا در صنعت نشر که ساکن خارج کشور باشند و به زبان فارسی مسلط باشند کم هستند. از طرف دیگر نشر خارج از کشور از نظر مالی و فروش در وضعیت خوبی به سر نمی‌برد و حتی در این زمینه ضعیف‌تر از بازار داخل است. اما نباید فراموش کنیم که در شرایط فعلی و با این‌همه رقیب مجازی مثل شبکه‌های اجتماعی، ناشران باید برای عرضه‌ی کتاب و بالا بردن فروش به فکر روش‌های تازه‌تری باشند. یکی از این روش‌ها بها دادن به شکل و فرم محصول تولید شده است. ناشران نباید از هزینه کردن برای کار گرافیک و تبلیغات بترسند، چون در نهایت این هزینه‌ها با فروش و عرضه‌ گسترده‌تر باز خواهد گشت. به‌نظر من این مشکلات ناشی از دید سنتی به تولید و عرضه‌ کتاب است. گذشت آن دورانی که شما محصولی را تولید می‌کردید و در فضا رها می‌کردید تا مخاطبش را پیدا کند. عرصه‌ کار فرهنگی این روزها عرصه‌ نبرد با مدیاهای دیگر مثل اینترنت و تلویزیون است، نبرد نابرابری است اما اگر ناشران فارسی‌زبان روش‌های نوین تبلیغاتی را به کار بگیرند و در زمینه‌ی فرم بیشتر کار کنند حتما می‌توانند سهمی از این بازار برای خودشان دست و پا کنند. فراموش نکنیم که ناشران سهم عمده‌ای در تولید ادبیات و کتاب دارند و آن‌ها هستند که می‌توانند برای نویسندگان انگیزه‌ی تولید بیشتر ایجاد کنند. اگر روزی به آن‌جا برسیم که نویسندگان بتوانند از طریق نوشتن بخشی از هزینه‌های زندگی خود را تامین کنند شک نداشته باشید که اتفاقات خیلی خوبی در ادبیات ایران بیافتد. خوب، به شهر‌زیبا رسیدیم. حتما شما هم مانند هر مولفی دوست دارید که، کتابتان پشت‌ویترین کتاب‌‌فروشی‌های کشور خودتان  باشد. بیا برویم پشت ویترین آن مغازه و تصور کنیم در ایران سانسور وجود ندارد و  کتابت برای ماه‌ها پشت آن ویترین خواهد بود. لینک اصلی مطلب #یکنفرکهعضوپینکفلویدنبود

  • دیدار با فرشته مولوی در ناکجا

    دیدار و گفت‌وگو با فرشته مولوی در کتابفروشی ناکجا یکشنبه 25 ژوئن ساعت 18 ایونت فیسبوکی فرشته مولوی نویسنده، مترجم و محقق و روزنامه‌نگار ایرانی است. او در سال 1332 در تهران متولد شد. از سال 55 تا 77 در کتابخانه ملی به کار تحقیقی و پژوهشی می‌پرداخت. در سال 1377 از ایران به کانادا مهاجرت کرد. از 2004 تا 2006 در دانشگاه ییل آمریکا، در مقام کتاب‌شناس و کتاب‌دار فارسی برای بخش خاورمیانهٔ کتاب‌خانهٔ مرکزی آن دانشگاه مجموعه‌سازی کرده و به استادان و دانشجویان خدمات پژوهشی ارائه داد. سپس به تورنتو بازگشت و از آن سال تا کنون در این شهر به تدریس ادبیات و زبان پرداخته‌است. او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه مقالات زیادی در مطبوعات ایران و خارج از کشور نوشته ‌است و چندین داستان کوتاه به زبان انگلیسی نیز از او منتشر شده‌است و هم‌اکنون عضو انجمن قلم کانادا نیز هست. نشر ناکجا مجموعه داستان «سنگسار تابستان» را از او منتشر کرده است.

  • طرح جیره‌ی ناکجا

    به کتاب‌های فارسی روز دسترسی ندارید و کتاب‌ها برایتان گران هستند؟ عضو جیره‌ی کتاب ناکجا شوید مزایای طرح جیره‌ی کتاب: 1- سی درصد تخفیف روی تمام کتاب‌های فارسی منتشر شده‌ی داخل و خارج از کشور 2- هزینه پست و ارسال کتاب‌ها را پرداخت نمی‌کنید 3- اگر از کتابی خوشتان نیامد می‌توانید آن را پس بدهید و کتاب دیگری دریافت کنید برای عضویت و یا اطلاعات بیشتر با ما به روش‌های زیر تماس بگیرید: Email: Jireh@naakojaa.com Telegram: @NaakojaaPub Tel: +33172408440, +33142644421, +33612056300 و یا این فرم را پر کنید. با شما تماس می‌گیریـم.

  • توییتر ناکجا را دنبال کنید!

    با دنبال کردن توییتر ناکجا از تمام مطالب و کتاب‌های جدید نشر ناکجا آگاه شوید اینجا را کلیک کنید #عاشقانههایناکجا

  • ناکجا در تلگرام

    با عضویت در کانال تلگرام ناکجا وارد دنیای ادبیات، شعر، فلسفه و کتاب شوید… www.telegram.me/naakojaa

  • به کانال تلگرام ناکجا بپیوندید

    با عضویت در کانال تلگرام ناکجا وارد دنیای ادبیات، شعر، فلسفه و کتاب شوید… www.telegram.me/naakojaa

  • پاییز با ناکجا آغاز می‌شود! تخفیف ویژه‌ی پاییزی

    سی درصد تخفیف ویژه برای تمــام کتاب‌های فارسی در وب‌سـایت و کتاب‌فروشی اول تا هشتم سپتامبر ٢٠١٦ کد تخفیف SEP2016

  • نمایشگاه کتاب ناکجا ۱۳۹۵

    هرجای دنیا که هستید همزمان با نمایشگاه کتاب تهران (از 4 تا 20 ماه مه 2016) با خرید یک کتاب از روی سایت ناکجا میتوانید یک کتاب هم برای دوستان و یا خودتان هدیه بگیرید. (درصورت موجودیت در کتابخانه ناکجا)  *کتاب هدیه میتواند تا قیمت کتاب خریداری شده باشد* برای دریافت هدیه خود فقط کافیست لیست کتابهای هدیه مورد علاقه تان را همراه با آدرس دریافت کننده برای ما ایمیل کنید. (هزینه ارسال رایگان خواهد بود) از این فرصت هر چه زودتر برای سفارش کتاب مورد نظرتان استفاده کنید. در این مجموعه می‌توانید آثاری از هوشنگ گلشیری، محمود دولت‌آبادی، رضا براهنی، گلی ترقی، بیژن نجدی، ابوتراب خسروی، احمد شاملو، جعفر مدرس صادقی، حسین مرتضائیان آبکنار، رضا قاسمی، غلامحسین ساعدی، محسن یلفانی، رضا کیانیان، شهریار مندنی‌پور، عباس کیارستمی، صادق هدایت، هوشنگ مرادی کرمانی، زویا پیرزاد و بسیاری دیگر از نویسندگان ایرانی را بیابید. همچنین از نویسندگان صاحب نامی مانند گابریل گارسیا مارکز، یون فوسه، ژان آنوی، ژوزه ساراماگو، کارلوس فوئنتس، کازو ایشی گورو، نیل سایمون، هارولد پینتر، نیکلای گوگول، هاروکی موراکامی، ناتالیا کینزبورگ، ناظم حکمت، نزار قبانی، موریس بلانشو، مارتین هیدگر، مارگریت دوراس، ماتئی ویسنی‌یک، فئودور داستایوفسکی، عزیز نسین، شارلوت برونته، ساموئل بکت، رومن گاری، خورخه لوئیس بورخس، تاگور، جیمز جویس، امین معلوف، برتولت برشت، برنار ماری کلتس، اریک امانوئل اشمیت، ژان لوک لاگارس، یاسمینا رضا و… آثار درخشانی هم اکنون در سایت ناکجا موجود است. شما می‌توانید به صورت آنلاین این کتاب‌ها را سفارش داده و در سراسر دنیا به وسیله پست دریافت کنید. #عاشقانههایناکجا

  • ژک برل، متیلد

    مادر من حالا وقت آن است که بروی و برای رستگاری من دعا کنی متیلد بازگشته است!… متیلد اثر ژک برل ترجمه تینوش نظم جو #هفتداستان۱۳۹۱

  • خرس‌های پاندا در تهران

    بعضی كتاب‌ها با خواندن آخرین صفحه و بستن كتاب تمام می‌شوند. بعضی‌ها را بعد از مدتی شاید حتی اسمش را هم به خاطر نیاوری. اما بعضی كتاب‌ها هم هستند كه وقتی می‌خوانی‌شان تمام نمی‌شوند… یعنی بعد از اینكه كتاب را خواندی، به كتابخانه‌ات برنمی‌گردانی‌شان و بارها و بارها جملاتش را با خودت زیر لب تكرار می‌كنی… یعنی هر جمله انگار تلنگری، پتكی، باشد كه بر سرت فرو می‌آید و می‌تواند زندگیت را تحت‌الشعاع قرار دهد. حال فكر كن یك كتاب باریك و كوچك آنچنان تو را در فكر فرو می‌برد و حواست را از زندگی پرت می‌كند كه به خودت می‌آیی و می‌بینی بدون اینكه بفهمی همه چیز با یك كتاب كوچك عوض شد. حال به جای همه چیز بخوان الفبای روابط یا مثال حد فاصله‌ات با دوروبری‌ها. بله! «داستان خرس‌های پاندا به روایت یك ساكسیفونیست كه دوست دختری در فرانكفورت دارد» كه به همان «داستان خرس‌های پاندا» مشهور است، شاید در ابتدا برایت یك كتاب باشد كه تندتند می‌خوانی‌اش، بس كه هیجان دارد ولی بعد كه تمام شد، روابط شما را –لااقل بخشی‌اش را- شكل دیگری می‌دهد. این شكل دیگر شاید روزی به تو رخ ننماید، ولی می‌دانم كه بالاخره كشفش می‌كنی.خواندن این كتاب به همه از پیر و جوان توصیه می‌شود و حتی آن‌ها كه اهل كتاب خواندن نیستند، قطعاً این كتاب كوچك را حوصله می‌كنند و با ولع می‌خوانندش. بس كه روان است و بس كه پر هیجان. جالب اینكه اصلاً داستان نیست و یك نمایشنامه كوتاه است از آشنایی نُه شبه یك زن و یك مردی كه اتفاقی، یك روز یكدیگر را در خانه‌ای كه انگار برای مرد است، می‌بینند و تصمیم می‌گیرند نُه روز با هم باشند و بعد هم… ولی نه! رابطه بیشتر از نُه روز است انگار. تمام نمی‌شود برای خواننده و شاید همین امتداد رابطه در متن داستان، رمز تمام نشدن روایت برای خواننده باشد. نویسنده این كتاب نمایشنامه‌نویس رومانیایی یعنی ماتئی ویسنی‌یك است و متن را تینوش نظم‌جو به فارسی برگردانده… در جایی از كتاب آمده: “و آن دم كه دست به آغوش می‌گشاید، سایه‌اش سایه‌ی صلیبی‌ست… و آن دم كه می‌پندارد خوشبختی‌اش را در آغوش فشرده است، آن را له می‌كند.” به گمان من همین یك جمله می‌تواند آن‌قدر در ذهن شما امتداد پیدا كند كه زودتر بروید و از نزدیكترین كتابفروشی كتاب را بخرید و یك ساعته تمامش كنید. هر قدر هم كه تنبل و كتاب‌نخوان باشید حتماً این كتاب 60 صفحه‌ای را حوصله خواهید كرد، چون هم نثر روانی دارد و هم تصاویر خوبی و از همه مهم‌تر روایت خاصی. حال از ما گفتن بود! اگر نجنبید ممكن است چاپش تمام شود و مثل دو سال اخیری كه تجدید چاپ نمی‌شد، دوباره نایاب شود و فقط حسرتش با شما بماند… عسل عباسیان روزنامه‌ی شرق #داستانخرسهایپاندا

Perse En Poche
La Librairie du Monde Persan​

11 Rue Edmond Roger, 75015 Paris
Métro : Commerce ou Charles Michel

Tel : 01.45.74.99.86


info@naakojaa.com

با روش‌های زیر می‌توانید از ناکجا خرید کنید

  • Facebook Clean
  • Twitter Clean
  • White Instagram Icon
  • White YouTube Icon

ناکجا نام ثبت شده موسسه اتوپیا است و مطالب تولیدی این سایت طبق قوانین حقوقی کشور فرانسه محافظت می شوند.

© Copyright 2012-2022 Naakojaaketab.com, All rights reserved

bottom of page