
نتایج جستجو
75 results found for "فریدون آدمیت"
- بیا تمامش کنیم… نقدی بر نمایشنامه خیانت پینتر
به چشمِ آدمی که همهچیز را از پُشتِ عینکِ بدبینیِ خود میبیند دنیا، صرفاً، جاییست که فقط باید آنرا پای منفعتطلبی که وسط باشد، هیچ آدمی، ظاهراً، به آن دیگری رحم نمیکند و آن «ورِ» ظاهراً غیرانسانیاش، عقبرفتنِ در زمان و بهیادآوردنِ سالهای گذشته در حُکمِ یادآوری خاطرههاییست که هرچند در گوشهای از ذهنِ آدمی
- آوانگاری در رمان وردی که برهها میخوانند
در تفسیر رویایش، به این موضوع اشاره کرده که در غالب رؤیاها، خانه همان ذهن شخص است، خود شخص است و دل آدمی در تفسیر رویایش، به این موضوع اشاره کرده که در غالب رؤیاها، خانه همان ذهن شخص است، خود شخص است و دل آدمی
- شما مرا شاعر خطاب میكنید
در بالا به حتم باید گفته باشم که شعر رویای غمانگیز آدمی است، وصف زندگی نیست که بازدم آدمی است پس آنچه
- گفتوگو با آیدا مرادی آهنی دربارهی رمان «گلف روی باروت»
. – آخه اول داستان که سام با حامی آشنا میشه نمیدونسته که اون چنین آدمی هستش و این قدرتمند بودن حامی برای این شخصیت اتفاق خلق کنی و این موضوع مسئله اصلی داستان رو مدام کمرنگتر میکنه. – ببین خانم سام یک آدمیه
- سفرنامهی بانوی بورژوا
آدمی که از بدو تولد امکانی برای درک محدودیت مالی نداشته طبعا دنیا را از دریچه نگاه خود میبیند. «گلف روی باروت» داستان چنین آدمی است.
- انسان معاصر، بازی، قدرت، و روایت در رمانِ «گُلف روی باروت»
کامپیوتر، ماشین، هواپیما، کشتی، خوردنیها، دست شوی، و…، نشان داده شده است؛ شاید رمانی کمی باشد که زنده گی آدمی ، روابط آدمی و درگیری آدمی را با چیزهای معاصر، این چنین توصیف و ارایه کرده باشد؛ از اینرو، رمان در جهان شاید روزی کسی بهش گفته بود آن آدمی نیست که فکر میکند.
- ظهورشاعرانه بر کرانههای دور
بنابر نظریات سوسور؛ قوه ی ناطقه یا زبان, وابسته به بخش اجتماعی ی ذهن آدمی ست و نه بخش فردی آن و می دانیم شویم, که در شعر بتول عزیزپور؛ رگه هایی از غربت قدیم انسان می بینم؛ و نوستالژیایی که از جنس غریب غربت آدمی
- لورکا، آوازخوان زندگی
اکنون دیریست که مرگ لورکا افسانه شده است؛ افسانهای که آدمی را بیش از آن که افسرده کند، افسون میسازد
- نگاهی به «سوزان سانتاگ در جدال با مرگ»
بود، به این معنا نبود که باور کند نمیتواند یک بار دیگر مرگ را از میدان به در کند و این باور که گرچه آدمی
- مقدمه کتاب سوزان سانتاگ در جدال با مرگ
در حالی که مرگ بر بالای سر آنها پرواز میکرد میخواستند جهان را به تسخیر درآورند و نامشان، و با آن آدمی
- شاعرانگی در شعرهای سخت
این قطعه که از شعرهای درخشان مجموعه «ایشان قاتل من است» بوده و حسی عجیب و در همان حال تلخ را به روح آدمی
- بخشی از کتاب “بابام هیچ وقت کسی را نکشت” نوشته ژان لویی فرونیه
نوشته بود که آدمی متکبر وخودخواه هستم. به عقیدۀ من او از زندگیاش احساس سربلندی نمیکرد.












