
نتایج جستجو
246 results found for "مراد فرهاد"
- هر نمایشنامهای یک سفر است… گفتگو با نغمه ثمینی
کیومرث مرادی کارگردان یک ژانر خاص نیست. مثلاً من زمانی با کیومرث مرادی آشنا شدم که «افسون معبد سوخته» را در دو اپیزود نوشته بودم ولی مرادی وقتی دخالت گروه در آن خیلی کم بود اما در عین حال نمایشنامهیی مثل «ژولیوس سزار» کاملاً به پیشنهاد کیومرث مرادی «رازها و دروغها» چگونه طی شد؟ – بعد از تجربه «افسون معبد سوخته» که تجربه شیرینی برای من و کیومرث مرادی بعد از «افسون معبد سوخته» این جمله را به کیومرث مرادی گفتم.
- بخشی از کتاب “بطری”
آن مرد آمد آن مرد با اسب آمد دارا انار داشت سارا صیغه شد مرد با شمشیر آمد دارا کارگر بود سارا کلفَت شد مرد حج رفت سارا جنده شد دارا با چوبه دار رفت مرد نامرد بود دارا ندار بود سارا مرد بود مرد مسلمان بود
- ادبیات زنان در ایران در ذات خودش عصیانگر است
اگر هم نقشهای بکشد، نقشه قتل مرد است! ایرادهایی اساسی هم دارد و البته برخی از این ایرادها، شامل رمانها و داستانهایی که نویسندگان آنها مرد
- بخشی از کتاب “و تن فروشی نیست”
نفر مانده است با عشق دیگری که دیگری را کُشت در خودش یک نفر از ما پیش از مرگ سی بار نوشت: «مرجان تو مرا بگذارید بکشد هرچند جز خدا هیچ کس ندید و مرگ خودش لباسهای مرا پوشید.
- نسلی که کوی دانشگاه را ”به یاد میآورد” نمیتواند با اخراجی ها بخندد
یادتان میآید وقتی اخوان ثالث مرد، تلویزیون در اخبار اعلام نکرد؟ یادتان هست تلویزیون دادگاه خسرو گلسرخی
- کانونی از دیرینگی و تابو
نویسنده همان زاویه دید زن است در حالی که هنگام توصیف رفتوبرگشت زن در دوسوی خیابان داستان از زاویه دید مرد و یک جیغ طویل خطِ عمودی در هوا کشید، چه میتوانستم بکنم جزاینکه دنبالش کنم، من هم پریدم و ترسم چنان فریاد گاه جملهسازیهایاش کاملن شاعرانه میشود؛ مانند «ترسم چنان فریاد کشید». از تر و تازهگی و حس باکره این مرد، منی که از اول برایش آخری بودم، چه بگویم؟» البته بیپروانویسیگاه
- نگاهی به مجموعه داستان «از اپرا لذت ببر»
جلوتر میرود با رفتار این اتفاق در متن آشنا میشود «در هوای گرفته لندن، هنوز قطار راه نیفتاده بود که مرد دو روز بعد، پسر عمو مرد.» شخصیت مرد در اکثر داستانها به نوعی هم در تقابل با واقعیت است و هم در گرو آن است. (قهوه، صفحه ۶۱) نویسنده با روایتهای سورئال از دیدگاه متفاوتی به روابط زن و مرد نگاه میکند نگاهی که
- زبان و جغرافیای مهاجرت
بیان ایدئولوژیک را از زن در شعر به هم بزند؛ برای مثال در این شعر نگاه او به عشق از طریق آشنازدایی از فرهاد سردرد عشقهای کوتاه | شعرهای بلند | پارسهای مدام | قهوههای مست | سردرد بغل که میکنی شبیه مرا، درد میشوم | شهدی نداشتی که شیرینم کنی | فرهاد جامهای تلخ | من از لبهای تو پریدهترم (صفحه ٩) تکنیک شاعر آخر بگیر در من | فرهاد بغل که میکنی شبیه مرا، ردپای لب روی تن | تن، تیشه | سردرد درد ریشه دارم (صفحه از خشکیهایم دل بریدهام | مرا به آب جهان بمیران | تا مرگ زندگی کند در رگهای مکندهای | که از روی راین
- بخشی از کتاب “م. آزاد”
سبز میشویم، سبز و بیدار، فریاد میکشیم: بیایید! بیایید، ببینید ببینید! ، میخواند، میروید، میرویاند… در ستایش باغ زیبا باید بود لحظهای زیبا مانند ماه فرودین سبز گرم پر فریاد گفت شیرین (کنار ماهتابیها به مهتاب) ـ صدای تیشه آمد ماه، تابید صدای تیشهٔ فرهاد آمد گفت شیرین (کنار صدا از تیشهٔ فرهاد افتاد صدای گریه شیرین: میان باغ تنهایی هزاران لاله از باران فرومیریخت.
- برگی از کتاب “بعدازظهر غمگین” نوشته “علیرضا شمس”
بر تنِ دیوار مشتی میزنم تا بلکه بگشایند باز از پیکرم این بند اما نیک میدانم چه خواهد بود سزای اینهمه فریاد
- مصاحبهای با علیرضا شمس
من شبها کنار تختم، مداد و کاغذ میگذارم چون گاهی انقدر ذهنم شلوع میشود که باید بلند شوم و بنویسم تا من فکر میکنم هنوز غروب که زنجیر میشود دلتنگی به ابریشم لطیف حوصلهات تصویر مبهم مرا تصور میکنی لابهلای
- «بدکاری» یا «پاریس در رنو»یی در داستاننویسی
از بینِ آنها فقط یکی از مرا لنگ لنگان کشاندم از ماشین بیرون، نگاهی به دور و بر انداختم کسی نبود، بعد کسی هم مرا ندید. یک ساعتی نگذشته بود که یکی دیگر از ما آمد، مکثی کنار اتوبوس کرد و بعد بیآنکه مرا دیده باشد در را باز












