آبی کوچولو سوار بر قطرههای باران به زمین رسید. درختها و حیوانات جنگل همه در خواب بودند. آبی رو به صورت روشن ماه کرد: «گفتی وقتی رسیدم کجا بروم؟» ماه گفت: «برو پیش آدمها.» بعد با نورش راهی را روشن کرد و گفت: «از این طرف.»
آبی و تیله های جادویی
- نویسنده: نگین احتسابیانناشر: شهر قلمزبان اصلی: ادبیات فارسینوع جلد: شومیزقطع: رحلیتاریخ انتشار: 140336 صفحهنوبت چاپ: 1




























































