یکي بود يكي نبود . در روزگاران قديم در كنار رودخانه اي پر آب دختر كوچولوي زيبايي با مادرش زندگي مي كرد . همه او را شنل قرمزي صدا مي زدند. چرا كه هميشه يك شنل قرمز به تن داشت . يك روز مادرش او را صدا زد و گفت كه مادربزرگ بيمار است، تو اين سبد خوراكي را براي او ببر شايد حالش بهتر شود. فقط مواظب باش كه از جاده اصلي بروي و از راه جنگل نرو كه خطرناك است. شنل قرمزي بازيگوش سبد را از مادرش گرفت و ...
کتاب پازل شنل قرمزی
- نویسنده: مینا فرج زادهناشر: گوهر اندیشهزبان اصلی: ادبیات فارسینوع جلد: گالینگورقطع: خشتیتاریخ انتشار: 140310 صفحهنوبت چاپ: 1



























































