حکایت های این کتاب، روایتی عینی، درآمیخته با ذهنیات و تخیلات نویسنده می باشد. این کتاب، در سال 1836 به قلم چارلز دیکنز و با تصویرگری های نقاش مشهور آن عصر؛ جرج کروک شانگ به چاپ رسید و توانست به طور چشمگیری مورد توجه عموم قرار گیرد. بخشی از متن: خیابان های لندن، چه منبع رباخواری بی پایانی است! به هیچ شکلی نمی توان به استرن حق داد. مردی که اگر پول تمام دنیا هم به جیب او برود، ناراضی است. مردی که با کلاه و عصایش از خیابان کاونت گاردن تا محوطه ی کلیسای سنت پل را پیاده می رود و چانه زدن با اجاره نشینان برایش یک نوع سرگرمی محسوب می شود. آوازه سرکشی های چنین افرادی به گوش همه رسیده است. با این حال هر روز آنان را با همان جوراب های مشکی ساق بلند و جلیقه های رنگ روشن و چهره ناراضی، در حالی که عصا را در دست شان می چرخانند، ملاقات می کنیم و...