
نتایج جستجو
246 results found for "مراد فرهاد"
- روایت «میغمیغایی» که در رگهایمان خونگساری میکند
راویای که مواد خام روایتش را زندگی آدمهای دیگر این شهر، آدمهای محلات ذوزنقهای که در آن شب و روز را شهر و مرد راوی در هم یکی میشوند، و نیز سرنوشتشان، که حتی روشن نیست این جمله پایانی داستان، روایت کدامشان است؛ مرد، یا شهر مرد: «میغمیغاها توی رگهایم (بخوانید محلههایم) خونگساری میکنند.»
- 油 – نفت
مرد نبود که ایستاده بشاشد. زن بود و بایست مینشست. مهتاب، نصفه. باد، محکم. درخت، غنچه نداشت.
- نمیترسم که بگویم در شعرهایم هم فمینیست هستم
برجستهتر یا کمرنگتر میشود؟ به نظرم نمیتوان گفت ادبیات زنانه مردانه نیست، مگر دو جنسیت وجود ندارد مرد ادبی از نظر فمینیستها امتیازی برای آن محسوب میشود؟ گاهی از این طرف و آن طرف میشنویم که ادبیات، زن و مرد به نظرم نمیتوان گفت ادبیات زنانه مردانه نیست، مگر دو جنسیت وجود ندارد مرد و زن؟ پس چه طور یک ساختار
- گفتگو با سپیده جدیری، مترجم کتاب «آبی گرمترین رنگ است»
ملکپور با من که در وبسایت رادیو زمانه منتشر شد هم گفتهام: من ضمن مشورت با آقای تینوش نظمجو که ترجمهی مرا نگاه، زنانه – مردانه دارد چون ناشی از تجربیات شخص است که بسته به زن بودن یا مرد بودنش متفاوت خواهد بود اما نقدهای خوبی درباره کتاب و ترجمه من نوشته شد، یکی را سوده راد عزیز نوشت و یکی را خود شما. صحنهی بوسیدن دو گِی یا دو لزبین در خیابان بربخورید حال آنکه دم به ساعت و قدم به قدم به بوسیده شدن زن و مرد تجربیات مردانه در اجتماع فرق دارد و برای همین زبان اثری که یک زن خلق میکند باید با زبان اثری که یک مرد
- نگاهی به زخم باز علی عبدالرضایی
نمیدانم چرا، ولی شعرها مرا به یاد لوئی آراگون و برخی شاعران معترض دهه سی و چهل شوروی از جمله ماندلشتام خورشیدش/ که عمری در چاه یوسف حبس بود/ حالا که مصر آزاد است/ بالاهای رزهای پاسارگاد است/ که شربت بیماری فرهاد
- آبی؛ آن گرمترین رنگ
رابطهی دو زن در فیلم، بر اساس الگوی رابطهی زن و مرد (آن هم از نوع مردسالارانهاش) تعریف میشود یعنی
- در رگهای آبی کمخون
نمیشد چون اصلا معادلِ منطقیای در زبان فارسی نداشت و من ضمن مشورت با آقای تینوش نظمجو [۹] که ترجمه مرا رابطه دو زن در فیلم، الگوی رابطه زن و مرد (آن هم از نوع مردسالارانهاش) را بازسازی میکند.
- مادر عروسکهاى پارچهاى
از درد به شانه دایى چنگ مىاندازم و فریاد مىکشم. نفسم در سینه حبس مىشود. دکتر چراغ را در چشمانم مىگرداند و دستور مىدهد مرا روى تخت بگذارند.
- روایت رنج زنان در سکوت تهمینه
تهمینه گفت: «یادته بیچاره چه راحت کرد؟ فقط یکشب سکته کرد و مرد.» مرا به بستی فروشی برد و داستان ازدواج پدر را با تامارا برایم تعریف کرد. نویسنده در تلاش بوده است تا از معضلات زنان در خانوادههای سمتی بردارد اما هنوز شخصیت مردان داستان بهخصوص مرد
- قصههای جزیره
در میز کناری پانزده شانزده نفری روی سر و کله هم ریختهاند؛ از بچه یکی دو ساله تا پیر مرد نود ساله.
- آوریل در یونان
4 مرداد بهانهی خوبی ست برای اینکه قصهی جمعهی این هفتهی ناکجا از کتاب جمعه انتخاب شود. 4 مرداد 58 مهم نیست که مرد آنها سپید مو، خمیدهقد و یا نحیف باشد. مهم این است که حرفهای گوشنواز بزند. او حال مرا فراموش کرده و دارد یک غزل میسراید…» خشخش خفیف شنها متوجهش کرد که اشتباه میکند. پرسید: – کمیسر، تا حال چند بار مرا اول صبح با خودتان بردهاید؟ کمیسر شانه بالا انداخت. کمیسر با لحنی مصرانه پرسید: – خوب، موافقید؟… – کمیسر، شما مرد خوبی هستید، ولی هیچ میدانید که زندگی در
- جغرافیای مقطع کلمات
بوالحسنی در این اقلیم و جغرافیا سکونت دارد: «بغلم کن جنوب بغلم کن و به رویم نیاور که زن یعنی خیالبافترین مرد











