امید زد زیر خنده طوری که صدای خندهاش توی زیرزمین پیچید که نزدیک بود سقف روی سرمان خراب شود. بعد هم در حالی که بازویش را نشان میداد گفت: آره دیگه وزنه میزنم چجور. خوراکی بلند میکنم؛ میوه بلند میکنم پفک و چیپس و شکلات بلند میکنم. آره داداش هر خوراکی که تو خونه ببینم بلند میکنم. و باز زد زیر خنده....
داستان طنز تازه واردها 1
- نویسنده: بنفشه رسولیان بروجنیناشر: مبتکران، میچکازبان اصلی: ادبیات فارسینوع جلد: شومیزقطع: رقعیتاریخ انتشار: 1401120 صفحهنوبت چاپ: 1



























































