بابا میگوید: «اشتباه، درست. اشتباه، درست... وقتی به مادرت خیانت میکردم، میدونستم که این اشتباهترین کار زندگیمه اما درست در همون لحظه وقتی به لیلا فکر میکردم و حرفهایی که بینمون رد و بدل میشد، از ادبیات تا نقاشی، از مصدق تا خمینی، فکر میکردم که این درستترین تصمیم زندگی منه. بعدها وقتی هم که داشتم از لیلا جدا میشدم، درست تو لحظهای که در خونهشو رو به من برای همیشه بست و من چند لحظهای پشت در ایستادم و به گره چوب گردوی در که جلوی دماغم بود، خیره موندم، فکر کردم که این اشتباهترین ماجرای زندگی منه، اما به محض اینکه پشتمو به در کردم و تک درخت جلوی خونه رو دیدم که باد داشت آخرین برگهاشو میریخت رو زمین، فکر کردم که این درستترین اتفاقیه که میتونست برای من بیفته چون از اون به بعد آزاد آزاد بودم. بیهیچ تعلقی.»
چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگل بوکز بخوانید.
با کلیک کردن روی این قسمت، سری هم به صفحه فیسبوک این کتاب بزنید.
SKU: 9782366121780
15,90€Price