زیرزمینی نمور؛ در آنجا نور کافی نیست و حتی هوا هم فقط در حدی است که مرد زنده بماند و همچنان ادامه بدهد. مردی تنها و بدخلق، دلنگران، بیاعتنا به زندگی خود، مردی جسور و به همان اندازه بیمار. ...«من مردی مریضم… مردی بدجنسم. مردی نچسب. به گمانم کبدم درد میکند. بااینحال چیزی از بیماریام نمیدانم، و یقین ندارم دردم از چیست. تحت هیچ مداوایی نیستم، هرگز نبودهام، هرچند برای علم پزشکی و پزشکان احترام قایلم. اضافه بر اینها، بینهایت خرافاتی هم هستم»... او از زندگی روزمرهی خود فاصله گرفته، و شروع به نوشتن کرده. یک خاطرهی قدیمی بر شانههایش سنگینی میکند و تنها امیدش این است که با نوشتن، از شر آن خاطره رها شود. ...«مدت مدیدی است که اینطور زندگی میکنم ــ حدود بیست سال. حالا چهلسالهام. سابق بر این کارمند دولت بودم؛ حالا دیگر نیستم. صاحبمنصبِ بدجنسی بودم. بیادب بودم و از بیادبی لذت میبردم. رشوه که قبول نمیکردم پس، به جبران مافات، این کمترین پاداش را به خودم روا میدانستم»... «یادداشتهای زیرزمینی» سفریست به درون ذهن انسان، جایی که عمیقترین و پنهانترین خواستههایش در آنجا جای گرفته است.
یادداشت های زیرزمینی (نشر چشمه)
- نویسنده: فئودور داستایفسکیمترجم: علی مصفاناشر: چشمهزبان اصلی: ادبیات روسینوع جلد: شومیزقطع: رقعیتاریخ انتشار: 1404167 صفحهنوبت چاپ: 35عنوان اصلی: Notes from Underground


































































