جن خانهی ما ترشی خیلی دوست داشت. همیشه بطریهای ترشی آلبالو در خانهی ما گم میشد. جن خانهی ما از گوشوارههای آویز فیروزهای من هم خوشش میآمد. گاهی یکی از آنها را برمیداشت و من تمام خانه را زیر و رو میکردم تا پیدایش کنم. جن خانهی ما همیشه بود. گاهی در حمام آواز میخواند و سنگپا را میانداخت توی سطل آشغال... چون از سنگپا خوشش نمیآمد. گاهی میرفت توی صندوق قدیمی که یادگار خانمجان بود، بچه به دنیا میآورد و بعد باید ملافههای سفید را میشستیم. گاهی مریض میشد و ناله میکرد... جن خانهی ما...
آدامس با طعم اكاليپتوس
نویسنده: فریبا خانی
ناشر: نشر قطره
داستان کوتاه
چاپ اول: 1391
116 صفحه






























































