فین در حال و هوای وحشتناکی است و نمی خواهد در مورد آن صحبت کند. با این حال راضی می شود که با پدربزرگ برای پیاده روی بروند. در طول پیاده روی در جنگل، آنها چیزهای مختلفی را می بینند: درختان بزرگ و قوی با شبکه هایی از ریشه که در زیر آن رشد می کنند، آب بی حرکت با دسته های ماهی که در زیر آن شنا می کنند، و پرنده ای منتظر با تخم هایی که زیر او قرار گرفته اند. زمانی که این دو از کنار کوهنوردان عبور می کنند، فین متوجه می شود که مردم، درست مانند عناصر طبیعت، بیش از آنچه به نظر می رسند هستند. پدربزرگ توضیح می‌دهد که گاهی اوقات زیر کسی که به نظر می‌رسد احساس شما را نمی‌فهمد، کسی دقیقاً همین احساس را دارد. آن زیر چه خبر است؟ به زیبایی نشان می‌دهد که احساسات منفی بخشی طبیعی از زندگی هستند و نباید از آنها فرار کرد یا آنها را انکار کرد. در عوض، باید به آنها اجازه داد تا وجود داشته باشند و با صبر و حوصله به زیر آنها نگاه کرد تا بتوان به لایه‌های عمیق‌تر احساسات و در نهایت به مطلوب و آرامش رسید