با اين كه تنها دويدن را دوست دارم. با اين كه مسيرهايی را انتخاب میكنم كه با آدمها روبه رو نشوم با اين كه ساعاتی را برای دويدن انتخاب میكنم كه خلوتترين ساعات شبانه روز هستند، هميشه يک جور نياز به ديده شدن در وجودم هست. حتی وقتی تا كيلومترها ماشينی ديده نمیشود و اتوبان خالی خالی است، هميشه فكر میكنم كسی هست كه مرا میبيند. كمرم را صاف میكنم و استيل دويدن را نگه میدارم....
آن گوشهی دنج سمت چپ
نویسنده: مهدی ربی
ناشر: نشر چشمه
داستان کوتاه | آن گوشهی دنج سمت چپ
چاپ اول: 1386
100 صفحه






























































