بخشی از «مرگ آباد»
نمیفهمیدیم چرا باید این همه درد بکشیم، هم به خاطر تمام اتفاقات عمر و هم بعد از کشیدن سیم خاردار. بعضی از ما به آستانهی جنونآمیز خودکشی رسیدیم- مثل خیلیها که جواب «ارزشش را دارد؟» برایشان منفی بود- و بعضیها سالها انتظار پستچی را کشیدیم که نمیآمد تا نامهای را که از فشار تنهایی برای خود نوشته و به اسم و آدرس خود در کامیون آذوقه انداخته بودیم، برگرداند.
بعد دیگر نمی توان خوابید
نویسنده: ناتاشا امیری
ناشر: نشر چشمه
داستان کوتاه
چاپ اول: 1393
278 صفحه





























































