از اونجایی که یادمه من روز نهم ژانویهی هزار و هشتصد و نود در سمت کارمندی هفتهنامهی ولت بونه تو برلین به دنیا اومدم. تو یکی از روزنامههای محلی نوشته بودن اجدادم بالای درختا میشستن و انگشت تو دماغشون میکردن. من که خودم آروم و آسوده تو پاریس زندگی میکنم، هر روز هم بعد از غذا یه نیم ساعتی با دو تا از رفقا چهاربرگ بازی میکنم که برام زیاد کاری نداره. تو زندگیم فقط یه آرزوی کوچولو دارم و اون اینه که یه بار چشامو وا کنم، ببینم زندونیای سیاسی آلمان و قاضیای اونا جاهاشون با هم عوض شده...
بعضیها هیج وقت نمیفهمن
نویسنده: کورت توخولسکی
مترجم: محمدحسین عضدانلو
ناشر: نشر افراز
داستان کوتاه
چاپ اول: ۱۳۹۱
۹۶ صفحه






























































