گیتی به کلاویه های درهم و بیریخت پیانو خیره شده بود و تصور می کرد اگر امید در زندگی وجود نمی داشت چه می شد؟ امید از نوع دست نیافتنی اش نه از همین امیدهای کوچکی که هر روز صبح با آنها چشم باز می کنی از آنهایی که دلت می خواهد شیرینی فروشی مورد علاقه ات تارت آناناس را همان روز که تو قصد رفتن به آنجا را داری داغ داغ سرو کرده باشد، یا از آنهایی که در زمان ملاقات همانطور که چشم به در دوخته ای، دلت می خواهد آوش پلیور قرمز رنگش را روی پیراهن سفید صدفی اش پوشیده باشد.
بی خانواده
- نویسنده: حسین مهرزادناشر: ایجاززبان اصلی: ادبیات فارسینوع جلد: شومیزقطع: رقعیتاریخ انتشار: 1403160 صفحهنوبت چاپ: 1






























































