کاروانِ سیرک از راه می رسد و تمام بچه های دهکده از دیدن آن حسابی خوشحال می شوند، اما متاسفانه رئیس کاروان می گوید به دلیل کوچک بودن دهکده، گروه نمایش نمی توانند در آن جا چادر بزنند و به اجرا بپردازند. او از ساکنین آن جا می خواهد برای تماشای برنامه های آنها به شهر بیایند. بچه ها با شنیدن این حرف غمگین و ناراحت می شنود چون خیلی از آنها نمی توانند به شهر بروند؛ بارباپاپا با دیدن این صحنه فکر جالبی به نظرش می رسد. او از خانواده ی خود می خواهد تا همگی به کمک هم یک سیرک راه بیندازند و برای اجرای نمایش های مخصوص تقسیمِ کار می کند. باربالالا و باربازیبا مسئولیت دوخت لباس های نمایش را به عهده می گیرند، باربازو و باربادانا دِکور و صحنه را آماده می کنند، بارباپاپا و بارباماما هم بچه ها را در انجام تمرینات نمایش همراهی می کنند. سرانجام پس از کلی تلاش، روز افتتاح سیرک فرا می رسد و اهالی دهکده با خوشحالی برای تماشای مراسم حاضر می شوند. آیا آنها از عهده ی انجام این کار به خوبی بر می آیند؟
تئاتر بارباپاپا (بارباپاپا 8)
- نویسنده: آنت تیزونمترجم: تارا سالکناشر: موزون، نشر کلامزبان اصلی: ادبیات فرانسوینوع جلد: شومیزقطع: بیاضیتاریخ انتشار: 140136 صفحهنوبت چاپ: 5عنوان اصلی: Le theatre de barbapapa




























































