تیغتیغو تیغ داشت. خیلی هم تیغ داشت. و همانقدر که تیغ داشت دیگران را میترساند و اذیت می کرد. تا اینکه یک روز که از خواب بیدار شد دیگر تیغ نداشت. شده بود یک موجود صورتی نرم درست عین مارشملو. اما حالا که دیگر هیچ موجودی از یک مارشملوی صورتی نمی ترسید پس او باید در زندگی چهکار میکرد؟
تیغ تیغو
- نویسنده: لاریا گواردوچیمترجم: نگار عجایبیناشر: نردبانزبان اصلی: ادبیات ایتالیایینوع جلد: شومیزقطع: رحلیتاریخ انتشار: 140232 صفحهنوبت چاپ: 1عنوان اصلی: Spiky