این چیزی که دارم مینویسم، نامه نیست، راز است. خوبیاش همین است که نامه نیست. پس مال کسی هم نیست. یعنی برای کسی نمینویسمش. قرار هم نیست کسی آن را بخواند. خود من هم که دارم آن را مینویسم، بعد از تمام شدنش دیگر نباید بخوانمش. خواهرم که دو سال و چند ماه از من بزرگتر است گفت نوشتن هر رازی و سپردن آن به زمین یک شرط مخصوص به خودش دارد. شرط نوشتن این راز هم این است که دیگر خوانده نشود. و من هم گفتم باشد.
در یک ظهر داغ تابستان دختری از بصره آمد
- نویسنده: جمشید خانیانناشر: افقزبان اصلی: ادبیات فارسینوع جلد: شومیزقطع: رقعیتاریخ انتشار: 1403116 صفحهتیراژ: 500نوبت چاپ: 4