سنگ، سین آخر، در شب پایانی سال، سیام اسفندماه، و در یک قبرستان روایت میشود. مردی جوان برای بهخاکسپردن جنازهی عمویش، راهی روستا شده و چارهای ندارد جز اینکه شبی را در قبرستان سپری کند. روی زانو مینشیند و میگوید: «امشب سیام اسفنده و من هم میخوام باهات روراست باشم.» از روی زمین سیگارش را برمیدارد، پک میزند و دوباره روی سنگ کوچکی میگذارد. سرش را بالا میآورد و میگوید: «قول میدی هر چی امشب شنیدی، فردا، همین که سال نو شد، یادت بره؟ شتر دیدی، ندیدی! چیزی شنیدی، نشنیدی!»
سنگ، سین آخر
- نویسنده: کیوان ارزاقیناشر: ثالثزبان اصلی: ادبیات فارسینوع جلد: شومیزقطع: رقعیتاریخ انتشار: 1403240 صفحهنوبت چاپ: 3




























































