داستان «عارفی در پاریس» نوشتهی کامران بهنیا، چندین راوی دارد، اما راوی اصلی داستان مردیست به نام مجید که هرشب با زنی بیگانه به بستر میرود و شبهای خود را با لذت همآغوشی با زنان گوناگون به پایان میرساند. از بستر بیگانه که برمیخیزد، ترجیح میدهد که صبحانه را با زن «دیروزی» آغاز نکند، بلکه در جستجوی لذت خیابانهای پاریس را زیر پا بگذارد تا با چهرهای تازه در بستری دیگر بخسبد. که دلیل آنرا در داستان چنین میخوانیم: «مدتهاست که مجید به تنهایی مطلق زمان عشقورزی معتاد است. اگر از بستری به بستر دیگر میگریزد، به این خاطر است که اسیر افسون آن لحظهای شده که از جسم خود خارج میشود و با تعجب خود را میبیند که در گوش همبسترش کلمات نامفهوم عاشقانه زمزمه میکند. مطمئن است که تمام راز هستی در تنهایی نومیدانهی این لحظه نهفته است.
عارفی در پاریس
نویسنده: کامران بهنیا
ناشر: نشر گردون
داستان بلند
چاپ اول: 1383
98 صفحه