اما نمیتوانستم سر برنگردانم تا نبینم پشت سرم چیست. آرام برگشتم. فقط قسمتهایی از اشیا اتاق را میشد ببینم که امکان داشت در آینه منعکس باشند. فقط یک طرف آباژور، کمی از تابلو و چراغ سقف... همهتصاویری مجازی و غیر واقعی و ناقص. واقعیتی آنقدر عجیب که جز دیوانگی اسم دیگری نمیشد رویش گذاشت. کمی دورتر هم تاریکی ایستاده بود. تهدید کننده و خطرناک....
عشق روی چاکرای دوم
نویسنده: ناتاشا امیری
ناشر: انتشارات ققنوس
داستان کوتاه | عشق روی چاکرای دوم
چاپ اول: 1386
200 صفحه






























































