از این مرتع آهوانه بگریز
كه آغل خوكان است آنچه فردوسش مینمایند
دل به چه خوش داشتهای؟
كه مركب رهوارت در زیر است و كلاه آفتابگیرت بر سر؟
مگر ندانستی
كه بیمركب و كلاهت به آن تیرهی جاودان خواهند سپرد؟
اگر طاغی نیستی، ساقی نیز نباش
اگر قفس نمیشكنی، عبث آوازخوان چنین باغی نیز نباش
سر به بهانهای در این گنداب فرو مكن
و به تعفن این مرداب خو مكن
دراعهی زهد مزورانه از دوش انداز
خویشتن به جوش انداز
از این مرتع آهوانه بگریز
كه آغل خوكان است آنچه فردوسش مینمایند،
نه منزلگاه نیكان...
غزل داستانهای سال بد
نویسنده: نادر ابراهیمی
ناشر: نشر روزبهان
داستان کوتاه | غزلداستانهای سال بد
چاپ اول: 1382
85 صفحه