در زمانهای خیلی خیلی دور، وقتی که مردم تازه به زندگی در شهرها و روستاها روی آورده بودند، پادشاهی در ایران زندگی میکرد به نام جمشید. جمشید پادشاه درستکاری بود و مردم او را خیلی دوست داشتند. او ریسندگی و بافندگی، کشاورزی و دامداری، دوختن لباس و سفالگری را به مردم آموخت. زندگی مردم خیلی راحتتر شده بود.جمشید، به جای اینکه خدا را بهخاطر نعمتهایش شکر کند، مغرور شد و ادّعای خدایی کرد و از مردم خواست تا او را بپرستند. مردم خیلی ناراحت شدند و دیگر از او اطاعت نکردند و به حرفهای او گوش ندادند.
قصه های شاهنامه 1: کاوه آهنگر (برف)
- نویسنده: مازیار بغلانیناشر: برفزبان اصلی: ادبیات انگلیسینوع جلد: شومیزقطع: خشتیتاریخ انتشار: 140212 صفحهنوبت چاپ: 13



























































