لیزه لوته زودی باید میرفت سراغ کارش. آخه سال نو نزدیک بود. او باید کارت تبریکها و هدیهها را به دست بقیه میرساند. لیزه لوته و آقای پستچی همه ی بستهها را رساندند و فقط بستههای هدیهی آقای پستچی برای حیوانات مزرعه ماند. یکعالمه برف باریده بود و جاده معلوم نبود. گاو بازیگوش راهش را گم کرد. لیزه لوته برف اومده از آسمون سفید شده مزرعهمون
لیزه لوته گم می شه
- نویسنده: الکساندر اشتفنس مایرمترجم: مهدی شهشهانیناشر: مهرسازبان اصلی: ادبیات آلمانینوع جلد: شومیزقطع: رحلی بزرگتاریخ انتشار: 140328 صفحهنوبت چاپ: 1عنوان اصلی: Lieselotte im Schnee






























































