مردم محله خودمان و همسایه ها از دست ما آرام و قرار نداشتند. روزی نبود که شیشه منزلی، در خانه ای یا کله دختر پسری، به خاطر سنگ پراکنی های من و حسنی شکسته نشود یا پیر مرد و پیر زنی به خاطر بازیگوشی های ما در رنج و عذاب نباشند، از ما شاکی نشوند و آرزوی مرگ ما را نکنند. حتی مرغ و خروس های همسایه ها هم از دست ما آرامش نداشتند. نمی دانم چه مرضی داشتیم که نمی توانستیم مثل آدم زندگی کنیم. بیخود و بی جهت به دیگران گیر می دادیم، مرغ بیچاره را با سنگ میزدیم. خروس رامی گرفتیم و به هوا پرتاب میکردیم. مرغ یکی از همسایه هارا می گرفتیم و پرت می کردیم تو خانه همسایه دیگه. بعد هم به صاحب مرغ میگفتیم همسایه روبرویی مرغ تورو گرفت و برد به داخل خانه اش، ظاهرا خیلی کباب مرغ دوست داره چون کارد بزرگی هم دستش بود.
مبارزات کمال و حسنی
- نویسنده: حمزه رضاییناشر: سیب سرخزبان اصلی: ادبیات فارسینوع جلد: شومیزقطع: پالتوییتاریخ انتشار: 1401264 صفحهنوبت چاپ: 1